********************************************* موضوع بحث:تحدی و إعجاز 5/12/1391
تحدی بمعنای معرفی کردن چون حد در اصطلاح یعنی تعریف؛محدود کردن یعنی چیزی را دورش حصار می کنند یعنی این مقدار برای ما تعریف شده.قرآن هم تحدی دارد نسبت به بسیاری از قسمتهائی که دیگران در او نمی توانند حدّی داشته باشند برای اینکه خداوند علی أعلی، خالق است وخالق اراده کرده است بخشی از معلوماتی را که انسان به او نیاز دارد در اختیارش بگذاردولی بخش عمده اش را در اختیار انسان نگذارده ونخواسته در اختیارش بگذارد.
ماده تحدی آن است که قرآن در یک فضائی تعریف میشود که کتابهای دیگر در آن فضا نیستند واول آن است که خود قرآن دارای اعجاز است یعنی خواننده را عاجز میکند از اینکه بتواند مثل آن را خلق کند.نهج البلاغه هم اعجاز امیرالمؤمنین است برای اینکه اگر ابوبکر وعمر وعثمان می توانستند اینگونه حرف بزنند چند جلد کتاب ازآنها چاپ شده بود،خودشان هم می دانستند وگرنه جعّال هم زیاد بود.فصیح وبلیغ در عرب کم نبوده ولی هیچ کس نتوانسته در برابر اهل بیت مطالبی را مرتب کند. مثلاجائی فضائل علی بن ابیطالب را خلط کردند،جائی که پیامبر فرمود:علی مع الحق والحق مع العلی یدور حیث ما دار؛آنها گفتند :عمر مع الحق والحق مع العمر یدور... دیدند حرفشان به ثمر ننشست. یا پیامبر فرمود:أنا مدینة العلم وعلی بابها آنها درادامه گفتند:وفلانی جدارها و... @ درإعجاز دو مرحله است: مرحله اولی آن است که در فن عبارات إعجاز است،فصاحت وبلاغت آن إعجاز است،این تردیدی نیست برای اینکه فصاحت وبلاغت را عرب نداشت تا
اینکه قرآن آمد:الان هم فصحاء وبلغائی که در عرب هستند خودشان را با قرآن منطبق می کنند و الا در لسان عربی اشکالات بسیاری بود وضعفهای فراوانی داشت و حتی عربهای آن روز قدرت انشاء را هم نداشتند
امیرالمؤمنین به ابواسود دوئلی فرمود که کل فاعل مرفوع وکل مفعول منصوب و....خود این وضع کردن قانون برای عرب ممکن نبود.عرب نه خط داشت ونه نقطه ،وقتی می گویند معروف ترین خط ،خط کوفی است یعنی کوفه آن زمان متمدّن تر بودتا حجاز، که متداول ترین خط آن زمان خط کوفی بود.از حیث فصاحت وبلاغت آن قدر قرآن برتری داشت که گفتند :بل هو شاعر مجنون @ خب بمناسبت آن زمان که دنیای شعروادب بوده وشعرای جاهلیت خیلی معزز و محترم بودند وواقعا هم هنر شعر خیلی بالاست .(شما به ائمه نگاه کنید ؛اکثر ائمه وفرزندانشان ذوق شعری داشتند، دختر امام حسین«سکینه»چه شعرهائی می گفتند ودر مراثی حضرت زهرا س و ام السلمه و...شعرمی گفتند یادر ابتدای جنگها ،رجز خوانی می کردند پس فصاحت وبلاغت یک امر عادی بود . حالا سخن ما این است که در هر قبیله ای بگونه ای سخن می گفت کما اینکه الان هم همینطو است نه تنها در عرب بلکه در فارسها هم همینطور است مثلا قزوینی ها یک جورسخن می گویند ترکها یک جور دیگر،شمالیها یک جور دیگر و...در عربها هم همینطور وهمان لهجه ها مؤثر بود در نحوه قرائت وإعجاز قرآن این است که آمد تمام این لهجه ها را مجتمع کرد دریک کلمه راحتی امااینها مهم نیست چون ممکن است کسی بگوید که من از قرآن أفصحم؛بسیار خوب اما بدلیل اینکه موضوع ترکیبی قرآن ،موضوعی است بسیار خاص که قرآ در زمانهای قدیم راهنمای بشر بوده الان هم هست ودر آینده هم خواهد بود.ذات أقدس إله می فرماید: ولِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ[1] @ حالا محتوایش باید چه باشد؟شما خودتان می دانید این سخنرانها، مثل هم حرف می زنند،مثل هم خطبه می خوانند،مثل هم روضه می خوانند اما چرااز بعضی می گیرد واز بعضی ها ی دیگر نمی گیرد؟ (یعنی بر دل نمی نشیند)چون چینش بعضی از این خطباء به کام مردم و به ذوق زمانه جالب تراست مثلا در زمان قدیم آقای فلسفی نفر اول بود ؛اگر نوارهای اورا گوش کنید می بینید که او یک دانشمند علمی، مسائل روز اروپا رامنطبق می کند با مسائل روز اسلامی.اما حالا زمینه افتاده به دست دیگران. کأن خواسته انسانها،ذوق انسانها،نحو ه پسند انسانها در یک مسیر دیگری قرار گرفته است قرآن کریم با لسان فطرت سخن گفته است و چون فطرت در اختیار حق تعالی است قرآن تقدم پیدا می کند یعنی این سخن را هر که بگوید از او قبول نمی کنند اما وقتی خدا می گوید قبول می کنند.خدا رحمت کند امام راحل را،ایشان هم همینطور بودند:لهجه دهاتی گلپایگانی خمینی را داشتند ، اگرچه خطیب توانمندی نبودند اما بقدری سخنان ایشان أوقع در نفوس بود نسبت به دیگران که وقتی صحبت می کردندهم آدمهای قوی می گفتند چه سخنان زیبائی وهم مردم ضعیف استفاده می کردندوهمان حالت باعث شده بود تاآنجائی که انقلاب اسلامی پیروز شد تأثیرگذار بود.
جهت دیگرإعجاز قرآن که للقرآن بطن وللبطنه بطن وبطن بطن بطنه بطن؛این بطون سبعه که برای قرآن است این است که عرفاء از قرآن چیزی می فهمند،حکماء چیزی می فهمند،بلغاء هم چیز دیگر وهیچ هم به همدیگر ربط ندارد وبهمین دلیل است که نباید بگوئیم که قرآن تفسیر شد وتمام شد ؛نه. چون تفسیر ادبی غیر از تفسیر عرفانی،تفسیر حکمی غیر از تفسیر لغوی و...قرآن تفسیرفقهی،اصولی، تاریخی و...دارد.تاریخ قرآن با تاریخ های دیگر فرق دارد.
قرآن کریم می فرماید: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَیْنا إِلَیْک ...[2] داستان سوره یوسف را به گونه ای بیان کرده که در اوج فصاحت وبلاغت،فساد وفحشاء ندارد بلکه اصل عرفان است. توهمین سوره می توان عرفان را بیان کرد؛وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها[3] این را که در فیلم آوردند و نشان دادند که یوسف و زلیخا کذا وکذا ولی بلا فاصله خدا می فرماید: لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّه
یکی دیگر از معجزات ،محکمات و متشابهات می باشد. َ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ [4] ما اعتقاد نداریم که متشابهات در قرآن همیشه متشابه است.ما از کجای آیه می خواهیم استفاده کنیم ؟آن زاویه ای که استفاده می شود یعنی انسان نسبت به بعضی ازآیات، تا آیه را نفهمیدیم بگوئیم متشابه است. آیا در نزد اهل بیت هم آن آیات از متشابهات بودند؟ نه این خودش معجزه است که آیاتی است واقعا متشابه برای ما ولکن تشابه وإحکام ؛این أمرٌنسبیٌ. همه آیات برای خدا وبرای انبیاء واولیاء،از محکمات است اما ما که نمی توانیم بفهمیم قصه اش را خیلی ساده می گیریم.قصه حضرت موسی خیلی هم ساده نیست بلکه خیلی هم پیچیده هست.یک زندیقی می گفت:محمد نستجیر بالله محمد تازی(عربی)برای ملت ما حرفی برای زدن ندارد و حتی انبیاء هم نستجیر بالله هیچ کدامشان آنچه را که شما خیال می کنید نیستند؛آن یکی آدم کشت و پیامبر اولواالعزم شد .اگر قاتل بتواند پیامبر اولواالعزم شود معلوم می شود قتل هم جرم زیادی نیست؛چرا چون موسی می توانست آهسته بزند (فوکزه موسی[5])اگریک دستور برپا وبرجا می دادی طرف می ترسید چرا محکم تو سرش زدی؛ چنان کوبیدی که له کردی، پس معلوم می شود خیلی هم اعصاب درستی نداشته حالا قرآن چگونه بیان می کند ؛قرآن همه اسرارانبیاء را تک تک بیان می کند،اصلا خداوند هیچ پیامبری را شبیه پیامبر ما نیافرید،هیچ یک از انبیاء را از لحاظ صفات واخلاق و کردار تکراری نیافرید ؛خداوند یک یوسف آفرید یک عیسی یک موسی با أشکال مختلف،تاریخ مختلف اما زندگانی موسی الان برای ما عبرت است، زندگانی یوسف برای ما...مجموع آنچه را که بشر دراین چند هزارسال طی کرده تا زمان پیامبر اسلام،الان برای بشر تا روز قیامت اسلوب است.
سؤال:قرآن (نُزل جملة واحدة نزّله علی قلبک لتکون نذیراً للعالمین لا تعجل بالقرآن قبل أن یقضی علیک وحی) .مجموعه ترکیبی قرآن نازل شده کجا؛قصص وحکایاتی که اتفاق افتاده وشرح و نزولش آمده کجا؟ ببینید درست است که کلام،کلام خداست اما تا آنجا که جزئیات این آیات و جزئیاتی که در طی بیست وسه سال اتفاق افتاد.آن کسی که معروف به ابولبابه بود ومخفیانه اسراری را برای دشمنان فاش کرده بود و لوداد این آیه اش در قرآن آمده تا آنکه اتفاقاتی که در طی 23 سال افتاده مثلا در جنگ بدر.اگر بنا باشد این آیات تاریخی،حکایت از این وقوع تاریخی باشد این کتاب،کتاب خدا نیست .
معجزه بودنش آن است که آنچه بعد اتفاق می افتد را خدا بر پیامبر نازل کرده بود برای همین جبرئیل خبر داد که در قرائت قرآن عجله نکن؛صبر کن هر اتفاقی که می افتد آیه مربوطه را قرائت کن.پس إعجازش در این است که حوادث و وقایع را که عمدتا بشر تولید کرده و اقوالی را که بنی اسرائیل در زمانی گفتند و با پیامبر محاجّه کردند که قرآ ن قبل از آن بوده ،انطباق آن با اتفاقاتی که در خارج بوقوع پیوسته اینها همه ازاعجازات قرآن است .جالب اینجاست که حتی حالا که 1400 سال از ظرافت آن تاریخ می گذرد عین آن تکرار می شود ودشمنی هائی را که بنی اسرائیل با پیامبر کردند هنوز وجود دارد،نه تنها در زمان پیامبر بلکه قبل و بعد پیامبر هم دشمنی می کنند کأن قرآن منحصر به زمان پیامبر نبوده،در زمان پیامبر کاربری داشته ولی برای بعد پیامبر کاربری بیشتری داشته مثلا:اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ [6] حالا چون بعضی این آیات را نمی فهمند از متشابهات می دانند ؛وقتی یک حکیم بحث می کند از حقیقت وجود می گوید:إنه نورٌ بعد تشبیه می کند به نور حسّی ،بعد وارد بحث تشکیک در مراتب نور که می شود می گوید:همه مراتب وجود دارد منتهی شدت وضعف دارد عین این را خدا چگونه خودش بیان کرده آن وقت کسی که روائی است می گوید: اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ...امام هشتم (ع) فرمود:ان الله هادی السماوات والارض ،خود خدا هم فرمود: یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاء[7] پس معلوم می شود هادی ای که امام فرمودند همین هست ونوری را که حکیم می گوید غیر از این نیست؛ چون تعریف نور و وجود یکی است ظاهرٌ بذاته مظهرٌ لغیره و این صفت ،صفت نور است. وجود هم ظاهرٌ بذاته مظهرٌ لغیره پس اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ هم کاربری در دستگاه حکمت دارد وهم فلسفه وهم تعقل وهم برای هدایت وتازه نور وعلم و هدایت یک چیزی است چون العلم نورٌیقذف الله علی قلب من یشاء.
آنهائی که مخالف فلسفه اند اینگونه می گویند:خداوند وجود نیست خدا خا لق وجود است می گوییم بسیار خوب؛خدا خالق وجود است یعنی چه؟یعنی مخلوق نیست و عین مخلوق نیست شبیه مخلوق هم... باید اینطور باشد دیگر؟! اگر خالق در واقع که علی أعلی است و او آفرید وجود را؛باید خودش از این وجود عاری باشد درست!وقتی انسان را آفرید خود نباید انسان باشد حیث اینکه خالق وجود است.اگر اثبات کرد که خدا در جنبه خالقیت ،آفرید وجود را پس خودش وجود ندارد .؛ببینید چقدر ساده نظام قرآن را بهم زدند چون حرفه شان نیست و تخصص ندارند و در ضمن از شرک می گریزند و می خواهند تابع امام هشتم باشند اگرچه امام هشتم نداشتند و خواستند داشته باشند آمدند سرش را شکستند ..... نقیض وجود می شود عدم ، پس خدا وجود ندارد ؛سازنده سماور که سماور نیست سماور هم که سازنده نیست بلکه مصنوع است .اگر همه عالم هستی مخلوق هست پس جایگاه خدا کجاست؛در زمان ومکان گیر می کنند این طائفه،خود خدا مشکل رو حل کرده شما دیگر چه می گوئید چرا حرف خدا را نمی زنید>الله نورٌ یعنی الله وجود .کل شیء موجود ولذا همه موجودات عالم ماهیت دارند جز خدا ولذا این تعبیر زیبائی است: ماعدم هائیم هستی ها نما تو وجود مطلق و هستی ما این توحید خالص است یعنی ماده ما،ماده عدمی است ما حادث هستیم اما صورت ما صورت وجودی است تو عطا کردی ولی تو وجود مطلقی یعنی نور مطلقی و هستی ما هم توئی پس ما موجودیم وهوالوجود.هوالله الذی لا اله الّا هو...[8]*قل هوالله أحد نکته دوم: اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ یعن لوستر فیها مصباح:چراغ قطعاً زمانیکه این آیه نازل شد لامپ نبود و از نورهای طبیعی که از چربی ها که مثل شمع بود استفاده می کردند،بشر برای روشنائی از ابزارهای ابتدائی استفاده می کرد . امیرالمؤمنین جمله ای فرموده بودند اما کسی نفهمید:لوشئت لاتخذت من الماء کهرباء اگر بخواهند از آب وبرق می گیرند.اما دانشمندی مثل ادیسون با مطالعه قرآن ،نور را شناخت از چیزهائی که مولّد نور بود استفاده کرد وتوانست نور را در حباب شیشه ای نگه دارد . درسوره الرحمن هم اشاره می کند: یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ [9] آن وقت بشر آن را مطالعه کرد که می شود از این جوّ هم بیرون رفت اما نیاز به نیرو دارد (موشک،ماهواره و...)آیا بشر به تنهائی استعداد آن را داشته که اینهارا بفهمد ؟نه حالا وقتی امام زمان (ع)بیاید از همین قرآن و همین عبارتها ،اسراری را خواهندگفت که بشراین را می خواند ولی چیزی نمی فهمید .ما دربعضی از آیات ،خیلی عجائب داریم از قضایا و حکایات و قصص را که در آن قرار داده: ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَریقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُسارى تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْراجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون [10] از ظاهر آیه بر می آید که در مورد یهود هست اما اگر خوب دقت کنیم می بینیم تمام وقایع کربلا در این آیه بیان می شود اینها توطئه قتل ابی عبدالله را چیدند ،هم کشته شدند وهم ذلیل شدند وإن یأتوکم أساری ...از کجا می گوئیم که آیه در مورد وقایع کربلا است برای اینکه خدا در تورات وانجیل این حادثه را برایشان بیان کرد و موسی روضه کربلا را خواند و فرمود شما مسبّب آن هستید در ضمن در سوره اسراء آمده: وَ قَضَیْنا إِلى بَنی إِسْرائیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبیراً[11] طرح آن برای یهود بود هم خودشان را و هم یاران خود را به کشتن دادند ،هم اهل بیت را کشتند وهم بقیه را به اسارت بردند هم به آنها فدیه دادند و هم بر آنها حرام بود و این از اعجاز قرآن است. *********************************
6/12/91
بحث تحدّی عمده اش در مفهوم إعجاز است ولی بعد اگر همین إعجاز را که جلسه گذشته گفته شد فرعی و جزئی اش کنیم چند موضوع از آن بیرون می آید،یعنی بحث إعجاز موارد دیگر را هم شامل می شود مثل تحدی بالعلم،التحدی بمن انزل علیه القرآن و...داخل درإعجاز هستند .
مثلاعلمی که در قرآن برای بشر،خداوند ارسال کرده است وفرمود:ولا رطبٍ ولا یابسٍ الاّ فی کتابٍ مبین [12] کسی نمی تواند این ادعا را بکند برای اینکه محتوای قرآن همانطوری که آخر بحث گذشته گفته شد،إعجازش این است که هر اتفاقی که افتاده عین آن، آیه ای خداوند در قرآن آورده، قضیه اش در تاریخ و خارج بوقوع پیوست.
پس یک بخش از تحدّی بإخبارالغیب مربوط است که بشر از غیب خبر ندارد و چون خدا از علم ما کان ومایکون خبر دارد برایش میسّراست که کتابی در دست بشر قرار دهد که همه مثلاً:هُوَ الَّذی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحام[13] نه اینکه با یک سونوگرافی بتوانند تشخیص بدهند که ذکر است یا أنثی بلکه ما فی الأرحام به این می گویند که خداوند وقتی مادر همه راآفرید،می دانست که چه فرزندانی از او بدنیا می آیند یا اینکه انسان می گردد تا کسی رابرای ازدواج پیدا کند وخدا هم می داند که او با که ازدواج می کند وهم می داند که چه فرزندانی از آنها بوجود می آیند . أعجب از اینها ، مسئله انبیاء وائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین است که ما می گوئیم فی الأصلاب الشّامخة والأرحام المطهّرة ؛این راست است یا دروغ؟اگر راست هست چطور در میان مردم مدینه و قریش وسادات بنی هاشم یک بانو پیدا نشد که مادر امام مفترض الطاعة باشد،مادر موسی بن جعفر(ع) یعنی حمیده همسر امام صادق(ع)به بعد بانضمام شهربانو مادر امام سجاد(ع) که یک کنیز بود . مادران امام سجاد وامام رضا وامام جواد (ع) تا امام زمان (ع) ،اینها کنیزانی بودند از ملّت ها ی دیگر با سابقه غیر مسلمان،بانوئی از کاخ یزدگرد بیاید مادر حجّت خدا شود (اینها در خانه هائی بودن که در حجاب بودند ،شرب خمر بود)اینها از مطهّره ها بودند اگر نبودند اینها چه عبارتی است (والأرحام المطهّرة) واگر بوده واقعا مادر امام زمان یک بانوی ممتازی بوده که علم غیب می تواند اورا پیدا کند و الا او دختری مسیحی در سرزمین مسیحی. (التحدی بمن انزل علیه القرآن) تصرّفی که خدا در حضرات معصومین دارد باینکه ماباید زحمت بکشیم تا قرآن راحفظ کنیم ولی پیامبر که قرآن را حفظ نمی کرد .در روایتی که عایشه نقل کرده واهل سنت هم این روایت را دارند که وقتی وحی نازل می شد ضمناً اکثر وحی هم در خانه فاطمه نازل می شد و آن چرا که جبرئیل بر پیامبر نازل می کرد،حسنین هم بودند و نیازی نبود که برای آنها بیان کنند چون جبرئیل از آنها مخفی نبود و بنابراین می آمدند برای مادرشان نقل می کردند که بر پیامبر وحی نازل می شد وآیه هم این بود.اینها انسانهای معمولی نبودند امّا در روایات داریم که اینها انوار مقدّسه ای بودند . (والإخبارالغیب) خداوند می فرماید: ولا رطبٍ ولا یابسٍ الاّ فی کتابٍ مبین[14]
درکتاب بحارالانوار که در مجلّدات نخست که درباره علم الهی صحبت می کند می فرماید: لوح محفوظ دو مرتبه دارد:یک لوح محفوظ است بر کون وفساد که ائمه بر آن آگاه می شوند،انبیاء هم آگاه می شوند.این علم کون وفساد را،صدقه هم می تواند جابجا کند یعنی علم دارند که بلا نازل می شود و با دادن صدقه،بلا دفع می شود.حضرت عیسی بر خانه عروسی وارد وارد شد ؛فرمود چرا اینهــا دارنــد ازدواج می کنند در حالی که عروس عمرش فردا به پایان است.فردا گذشت و دیدند عروسی مبدّل به عزا نشد،گفتند یا نبیّ الله شما گفتید که این عروس بیش از یک عمر ندارد؟!فرمود بیائید تو خانه،تا به شما بگویم که چرا بر عمرش افزوده شد.سؤال کرد که چه کردی؟عروس گفت:من شام عروسی ام را صدقه دادم . حضرت فرمود که تخت خوابش را بردارید،دیدند اژدهائی خارج شد.فرمود:این أجلش بود و خارج شد.(اینها روایات است) پس لوح محفوظ دو مرحله دارد:اول؛کون وفساد دوم؛ما کان وما یکون لوح محفوظ ما کان و مایکون لوحی است که حتی انبیاء هم از آن نمی دانند،پیغمبر ندانسته هایش کم نبود و لذا می فرمود: وَ لَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثرَتُ مِنَ الْخَیرْ وَ مَا مَسَّنىَِ السُّوء [15]
گاهی وقتها بر پیامبر ایراد می کردند که شما چرا هفتاد حافظ قرآن را نزد یهود فرستادی تا برایشان قرآن بخوانند وایمان بیاورند،حداقل یکی دو نفر را می فرستادی که اگرقرار بود بکشند دونفر کشته می شدند یا پیامبر را سه بار مسموم کردند .
یا دانستن اهل بیت ،آنها که می دانند ولا رطبٍ ولا یابسٍ الاّ فی کتابٍ مبین یعنی چه؟پس چرا اینقدر گرفتار بلایا و سختی ها می شدند. ما با عقل ناقص خود می گوئیم که اگر از این راه نمی رفتند آن اتفاقها نمی افتاد و....
وخدا به پیامبر می فرماید:اگر ما تورا از غیب مطّلع کنیم خبر داری بنابر این پیامبر از مرحله کون وفساد خبر دارد. وقتی که ابراهیم رفت بتها راشکست و آنها آتش روشن کردند تا او را بسوزانند واقعاً ابراهیم می دانست که آتش بر او گلستان می شود؟ علّامه در اینجا جناب سلمان را مثال می زند : وما قالوا علیه انه یتعلم بعض ما یتعلم من سلمان الفارسی و هو من علماء الفرس عالم بالمذاهب والادیان مع ان سلمان إنما آمن به قی المدینه،و قد نزل أکثر القرآن بمکة و فیها من جمیع المعارف الکلیةوالقصص ما نزلت منها بمدینة بل أزید ، فما الذی زاده ایمان سلمان و صحابته؟[16] می فرماید:چطور شد سلمان ،چیزی بر ایمانش افزوده نشد؟ قدر مسلّم آن است که همه قرآن برای سلمان تازگی نداشت و سلمان از ظهور پیامبر آخرالزمان مطّلع بود وسلمان در مدینه بود که اهل مدینه به راه افتادند تا در مکّه پیامبر را ببینند وخود سلمان نیامد چون غلام زنی یهودی بود والا اهل مدینه علم غیب داشتند که پیامبری ظهور کرده است با این خصوصیات؛ تازه سلمان از ده جزء ایمان را کسب کرده بود که پیامبر بدنیا آمد ،اینها همه از معجزات قرآن است. علی ان من قرأ العهدین و تامل ما فیهما ثم رجع الی ما قصه القرآن من تواریخ الأنبیاءالسافلین و اممهم رآی ان التاریخ غیر التاریخ والقصه ففیهماعثرات و خطایا لانبیاءالله الصالحین. داستان خیلی عجیب است یعنی خداوند آنچه را در قرآن آورده غیر از تورات و انجیل بوده نقل می کند در ضمن حکایات و قصص تورات وانجیل معتبر نیست. این قرآن باید بیاید تا ثابت کند که این تورات و انجیل،کتاب الله نیست؛پس چه شد کتاب تورات وانجیل اما تورات که با موسی رفت واما انجیل؛با عیسی به آسمان رفت پس این چیست که در دست مردم است؟اینها قصص و حکایاتی است که علمایشان نقل کرده اند. قرآن هم می فرماید: فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّه[17]
چرا خدا تورات و انجیل را نگه نداشت؟بری اینکه قرآن که بیاید نیاز به تورات وانجیل نیست.کسی از تورات وانجیل خبر ندارد،همان قدری هم که باقیمانده ؛اشاره دارد به قرآن. واما تحدی القرآن بعدم الاختلاف فیه آیا واقعاً در قرآن اختلافی نیست؟ آیات مختلفه و متناقضه نیست؟ درمورد قصه موسی یک جا می فرماید: فَإِذَا هِىَ حَیَّةٌ تَسْعَى[18] ودر جای دیگر می فرماید: فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبین[19]
اما وقتی همه را با هم جمع می کنیم دلیل بر اعجاز می شود که بعدم الاختلاف،عبارتها جایگزین شده،یک چیزی که بشر قدرت آن جایگزینی را ندارد.
چرا قصص و حکایات قرآن با قصص و حکایات تورات و انجیل فرق دارد؟ برای اینکه قرآن کریم می فرماید: وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیرا[20] نسخی برای قرآن نداریم اما برای تورات و انجیل نُسخی است حتی خداوند وقتی می فرماید: * مَا نَنسَخْ مِنْ ءَایَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بخیرٍمنها أَوْ مِثْلِهَا[21] مراد از آیه، آیاتی می باشد که نسخ شده باشد. خداوند آیات را بیان کرده و یا بعدش نسخ به حکم کرده و یا نسخ به قرائت ؛بعد بشر را از آن غافل کرده ،خود خدا یا به شیطان اجازه داده که طائفه ای از مسلمین را به راحتی از حِکم و آثار قرآن غافل کند . بسیاری از آیات است؛آن نوری را که بر دل مؤمنین می اندازد در دل منافقین نمی اندازد وَ نُنزَّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَ لَا یَزِیدُ الظَّلِمِینَ إِلَّا خَسَارًا[22] اگر این قرآن رحمة للمؤمنین است چرا به آنها خسارت می زند؟ دلیلش این است که آنها همین را می خوانند ولی بعکس می فهمند. ثمَُّ لَنَنزِعَنَّ مِن کلُِّ شِیعَةٍ أَیهُّمْ أَشَدُّ عَلىَ الرَّحْمَانِ عِتِیًّا [23]
وهابی ها می گویند:ما نگفتیم که شیعیان جزء افراد جهنّمی هستند این هم آیه اش. نمونه دیگر از تفسیر محی الدین : إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلىَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَینَْ أَن یحَمِلْنهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنهْا وَ حَمَلَهَا الْانسَنُ إِنَّهُ کاَنَ ظَلُومًا جَهُولا[24] این مدح است یا ذمّ ؟ وقتی موسی از کوه طور آمد وفرمود : چرا این کار را کردی ؟ هارون گفت : وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسىَ إِلىَ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونىِ مِن بَعْدِى أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یجَرُّهُ إِلَیْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونىِ وَ کاَدُواْ یَقْتُلُونَنىِ فَلَا تُشْمِتْ بىَِ الْأَعْدَاءَ وَ لَا تجَعَلْنىِ مَعَ الْقَوْمِ الظَّلِمِینَ [25] ولی محی الدین و شاگردانش به عکس معنا کردند که موسی گفته :تو چرا مردم را منع کردی از اینکه آنها نتوانستند توفیق گوساله پرستی را بدست بیاورند و امت را به تفرقه کشاندی کأنّ تبرئه می کنند عرفاء ،گوساله پرستی را برای اینکه می گویند که آن عین توحید است . هر قومی از قرآن استفاده ای می کند : بنی اسرائیل می گویند که قرآن گفته : یَابَنىِ إِسْرَ ءِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتىَِ الَّتىِ أَنْعَمْتُ عَلَیْکم[26] این مدح است یا ذمّ ؟ خود صهیونیسم امروز ادّعا می کند که شما با قرآن خود مخالفت می کنید که گفته : أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمین [27] پس چرا شما به ما می گویید که شما نژاد پرستید ؟ حتّی یهودی ای در ایران کتابی نوشته بود به نام صبح امید که نود و دو آیه از قرآن برای مدح بنی اسرائیل آورده که قرآن شما ،ما را بسیار ستوده و دشمنی شما با ما دشمنی با قرآن خودتان است کما اینکه در میان اهل سنّت کسانی هستند که یزید را ولی الله و امیرالمؤمنین می دانند و مخالفت با او را مخالفت با حجّت الهی می دانند و در مکه هم ساکن هستند و طواف می کنند ، اینها چه قومی هستند ؟ اینها از طائفه مسلمین نیستند ؟ از کجا اختلافات بوجود می آید؟ از آن برداشتها؛
اعجاز قرآن همین است که آیات به این صورت قرار می گیرد و خصم را از دور خارج می کند & إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُْ تَطْهِیرًا[28] گفتیم که سیاق آیه واسم سوره را کـــــــه هل أتی گذاشتند باید به این آیه بخورد ، شما نظرتان هست که این حرف درست است پس چرا در آن سوره هست ؟فرمودند که پیامبر عمداً این آیه را دستور داد که جابجا کنند تا دشمنانی که با اهل بیت دشمنی دارند آیه را از قرآن حذف نکنند ولی از سیاق ادبی ، جایگاه آیه درست نیست چون در صدر آیه نهی است به زنان پیامبر (عایشه و حفصه) که آن کارها را کردند درست؛ إنما یرید..... این ضمیر مخاطب جمع است ؛ چه سنخیّتی دارد با آن مؤنّثها دارد؛ بنابراین نشان از این دارد که اگر این کتاب از غیر من عندالله باشد تمام اینها گیر می کرد ودر حالی که گیر نمی کند. امّا بحث «التّحدی باالبلاغة» امروزه جهان عرب و دنیای متمدّن در برابر بلاغت قرآن صد در صد خضوع کرده و کسی نمی تواند در برابر بلاغت و فصاحت قرآن حرفی بزند و الان همه مسائل جهانی با قرآن منطبق می شود منتهی چون ما از شیطنت دشمنان خود خبر نداریم خیال می کنیم که آنها پیشرفت کردند ، آنها هم که رشد کردند از قرآن استفاده کردند .یک سری مطالب را هم اهل بیت برای ما بازگو کردند ؛از امام هشتم (ع) پرسیدند که چرا نام علی (ع)در قرآن نیامده؟ فرمودند چرا.
آنجائی که قرآن می فرماید: إِنَّهُ فىِ أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلىٌِّ حَکِیمٌ [29] مراد از این علی ،علی بن ابیطالب (ع) و کسی نتوانست در برابر پاسخ امام ،سخنی بگوید. (عیون اخبار الرضا علیه السلام)[1] رعد/7
[2] یوسف/3
[3] یوسف/24
[4] ال عمران/7
[5] قصص/15
[6] نور/35
[7] نور/35
[8] حشر/23
[9] الرحمن/33
[10] بقره/85ما این شما هستید که یکدیگر را مىکشید و جمعى از خودتان را از سرزمینشان بیرون مىکنید؛ و در این گناه و تجاوز، به یکدیگر کمک مىنمایید؛ (و اینها همه نقض پیمانى است که با خدا بستهاید) در حالى که اگر بعضى از آنها به صورت اسیران نزد شما آیند، فدیه مىدهید و آنان را آزاد مىسازید! با اینکه بیرون ساختن آنان بر شما حرام بود. آیا به بعضى از دستورات کتاب آسمانى ایمان مىآورید، و به بعضى کافر مىشوید؟! براى کسى از شما که این عمل (تبعیض در میان احکام و قوانین الهى) را انجام دهد، جز رسوایى در این جهان، چیزى نخواهد بود، و روز رستاخیز به شدیدترین عذابها گرفتار مىشوند. و خداوند از آنچه انجام مىدهید غافل نیست.
[11] اسراء/4 ما به بنى اسرائیل در کتاب (تورات) اعلام کردیم که دوبار در زمین فساد خواهید کرد، و برترىجویى بزرگى خواهید نمود.
[12] انعام/59 و نه هیچ تر و خشکى وجود دارد، جز اینکه در کتابى آشکار [ در کتاب علم خدا] ثبت است.
[13] ال عمران/6
[14] انعام/59
[15] اعراف/188 و از غیب و اسرار نهان نیز خبر ندارم، مگر آنچه خداوند اراده کند؛) و اگر از غیب باخبر بودم، سود فراوانى براى خود فراهم مىکردم، و هیچ بدى (و زیانى) به من نمىرسید؛
[16] المیزان فی تفسیرالقرآن/ص 64
[17] بقره/79پس واى بر آنها که نوشتهاى با دست خود مىنویسند، سپس مىگویند: «این، از طرف خداست.»
[18] طه/20پس موسى آن (عصا) را افکند، که ناگهان اژدهایى شد که به هر سو مىشتافت.
[19] اعراف/107ناگهان اژدهاى آشکارى شد!
[20] نساء/82اگر از سوى غیر خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مىیافتند.
[21] بقره/106هر حکمى را نسخ کنیم، و یا نسخ آن را به تأخیر اندازیم، بهتر از آن، یا همانند آن را مىآوریم.
[22] اسراء/82و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مىکنیم؛ و ستمگران را جز خسران (و زیان) نمىافزاید.
[23] مریم/42سپس از هر گروه و جمعیّتى، کسانى را که در برابر خداوند رحمان از همه سرکش تر بودهاند، جدا مىکنیم.
[24] احزاب/72ما امانت (تعهّد، تکلیف، و ولایت الهیّه) را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، آنها از حمل آن سر برتافتند، و از آن هراسیدند؛ امّا انسان آن را بر دوش کشید؛ او بسیار ظالم و جاهل بود، (چون قدر این مقام عظیم را نشناخت و به خود ستم کرد)!
[25] اعراف/150و هنگامى که موسى خشمگین و اندوهناک به سوى قوم خود بازگشت، گفت: «پس از من، بد جانشینانى برایم بودید (و آیین مرا ضایع کردید)! آیا درمورد فرمان پروردگارتان (و تمدید مدّت میعاد او)، عجله نمودید (و زود قضاوت کردید؟!)» سپس الواح را افکند، و سر برادر خود را گرفت (و با عصبانیت) به سوى خود کشید؛ او گفت: «فرزند مادرم! این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند؛ و نزدیک بود مرا بکشند، پس کارى نکن که دشمنان مرا شماتت کنند و مرا با گروه ستمکاران قرار مده!»
[26] بقره/40
[27] بقره/47
[28] احزاب/33
[29] زخرف/4