((وإذ واعدنا موسی أربعین لیله ثم اتخذتم العجل من بعده و أنتم ظالمون*بقره/51))
در طلیعه ی بحث به آیه ی 51 از سوره ی مبارکه ی بقره رسیدیم که در بیان أنواع نعمت ها و تفصیل نعم إلهی نسبت به بنی إسراءیل وارد شده است و تا کنون مشخص شد که سخن از یاد آوری نعمت ها هست برای کسانی که در معرض غفلت و گمراهی و تضعییع نعمت های کلان هستند مثل آنهایی که نعمت خدا زیر دل آنها می زند و یادشان از روزهای سخت و سرد و ظلمانی نمی آید ؛ قرآن کریم در آیات قبل هم بشارتی به صورت إجمال و بعد به صورت تفصیل به نعمت های بزرگ نسبت به بنی إسراءیل داشت ، که در آیه ی 51 سوره ی مبارکه ی بقره سخن از کتاب و حکمت موسی (ع) و فرقانی که خداوند در این آیین به پیامبر بزرگوار آنها یعنی بنی إسراءیل عنایت کرد ، هنگامی که بنی إسراءیل از دریای أحمر گذشتند و وارد سرزمین گسترده و وسیع خاورمیانه و صحرای سینا شدند ، منطقه ی وسیع خاورمیانه را خداوند زیر چتر آنها قرار داد و دیگر هیچ ظالمی و خطری آنها را تهدید نمی کرد که فرزندان آنها را بکشند و زن های آنها را به إسارت و مردانشان را به بردگی وادار کند ؛ در این شرائطی که ((أسبق علیکم نعمه ظاهره و باطنه ))و در چند جای قرآن هم ما داریم که یکی در سوره ی مبارکه ی أعراف و یکی هم در سوره ی مبارکه ی إسراء که منطقه ی شامات و فلسطین منطقه ای است که پر برکت هست ، هم برکات معنوی دارد و هم برکات مادی دارد ، در آیه ی أول از سوره ی مبارکه ی إسراء ((سبحان الذی أسری بعبده لیلا من المسجد الحرام إلی المسجد الأقصی الذی بارکنا حوله...........))أطراف این سرزمین و مسجد الأقصی تمام سرزمین های پر برکت و سرزمین های طلائی هست و باغ های زرین و طلائی است که خداوند به آن منطقه داده است و آب و هوای مدیترانه ؛ آب زیاد و جنگل های زیاد و درخت های زیتون و طبیعت زیبا و پرندگان خوب ، یک فضای لطیف و دلچسب برای کسانی که حالا از آن سرزمین داغ و پر رنج و پر آسیب نجات یافتند ؛ گویا دارند به یک منطقه ی ییلاقی می روند ، ((ألذی بارکنا حوله.......)) پس هم برکت معنوی أنبیاء هست و هم برکت مادی در آنجا هست، و در سوره ی مبارکه ی أعراف هم باز سخن از همین برکت می باشد ؛ خدای بزرگ شما را به این سرزمین آورد و آنگاه شما وقتی که نفس راحت کشیدید ، گفتید إی نبی الله (موسی) برای ما کتاب بیاور،و قانونی وضع کن، و برای ما نظام شهروندی و نظام إجتماعی و نظام خانوادگی تعریف کن، حالا موسای کلیم دارد تشکیل حکومت می دهد و هر حکومتی نیاز به یک قانون أساسی دارد و نیاز به یک نظام مدرن و مدوّن عالی دارد ، چون نظام که بدون نظم و قانون نمی شود، وعده ی با موسی فقط وعده ی شخصی برای موسی نیست ، این وعده ی چهل شبِ برای دریافت تورات هست ، توراتی که چهل فرمانش تا کنون باقی می باشد ، این چهل فرمانی که موسای کلیم آورد در تورات و در قرآن هم باز در سوره ی مبارکه ی إسراء آن ده فرمانش آمده است ، موسای کلیم باید به مواعده ی کوه طور برود ، و یا به میعاد أربعین لیله برود ؛ أما این تنها نعمت برای موسی که نیست بلکه این نسیم رحمت برای همه ی بنی إسراءیل می باشد ، چون بحث کتاب و فرقان و ضیاءً و ذکری للعالمین در آن مطرح می باشد ،لذا این هم بخش دیگری از تفصیل نعم إلهی هست که خدا در اینجا از آن پرده بر می دارد.
نکاتی در ذیل این آیه ی شریفه مدّ نظر می باشد که باید به این نکات بپردازیم و بعد تطبیقی بین این آیات و آیات سوره ی مبارکه أعراف و طه داشته باشیم:
نکته ی أول این است که : ((و واعدنا موسی........)) در هر سه سوره این کلمه تکرار شده است و در هر سه سوره ، به دو شکل قرائت شده است ، و روایاتی مؤیّد هر دو قرائت می باشد ، ((و وعدنا موسی أربعین لیله......)) أبوعمرو کسائی و بعضی از قرّاء این را قرائت کرده أند ، ((و واعدنا موسی أربعین لیله ...........)) که در این صورت از باب مفاعله می باشد ، اگر به قرائت أولّی باشد خداوند وعده ی ملاقات و مهمانی چهل شب را به موسی داده است ، با این تفصیل که موسی باید پیاده تا کوه طور برود ، ((إنّی ذاهبٌ إلی ربی سیهدین..))و موسی سالکِ مجذوب می باشد تا آنجا سلوک کند و بعد جذب بشود ؛ أما اگر به قرائت دومّی باشد که از باب مفاعله هست و نشانگر فعل بین الإثنینی هست با از این باب است که موسی هم وعده داد ، خداوند به موسی وعده ی إعطاء تورات داد و موسی هم وعده کرد که من چهل شب میهمان شما خواهم بود ، پس این مواعده بود ، یعنی وعده ی دو طرفه و بین ألإثنینی بود ؛ یا خدا وعده کرد و موسی عهد کرد که بیاید و پیمان داد، چون به عهد هم وعد إطلاق می شود ،در هر صورت فعل دو طرفه بوده ، و یک طرفه نبوده است و لذا (وَاعَـدَ) هم در اینجا صحیح و به جا خواهد بود.
نکته ی دوم این است که : واژه ی موسی عَلَم می باشد ، و به خاطر عجمیت غیر منصرف می باشد ، واژه ی إشتقاقی آن را از چند وجه گفته أند أمّا بهترین وجهی که أکثر مفسرین ترجیح داده أند این است که این کلمه عبرانی می باشد و مرکب از دو واژه می باشد ، مثل فخر رازی و یا دیگران گفته أند کلمه ی ((مـو)) به معنای ماء می باشد و مرکب از مو و شاء می باشد ، مو یعنی آب و شاء یعنی شجر و درخت ؛ چون هنگامی که این بچه را مادر درون دریا رهایش کرد آب این را آورد نزدیک قصر فرعون ؛ توی درخت پر شاخه ای که راه گریز نداشت این تابوت را و گهواره را بُرد توی لایه های این شاخه های درخت ها ، به گونه ای که این تابوت لابلای درخت ها مستور شد ، و آب هم می آمد أما نمی توانست ببرد این گهواره ی این بچه را ، و زن هایی که کار می کردند برای آسیه همسر فرعون و خود فرعون ، آنجا شستشو که می کردند آمدند کنار رودخانه ی عظیم که دیدند صدای بچه ای می آید و لای درخت ها و آب ها بچه ای نمایان شد؛ و إسم او شد موشاء که بعد معَّرب که شد تبدیل به موسی شد، ألبته موسی در لغت عرب به معنای تیغ می باشد؛ و این شعر معروف در مطوّل بود که :
حلقت لحیةُ موسی باسمه و بهرون إذا ماانقلبا
ولی وقتی عَلَم می شود به این معنایی که در لغت عرب إستعمال می شود به کار نمی رود و درست ترین إحتمالی که بعضی از مفسرین داده أند همین است که یک واژه ی عبرانی است و ترکیبی هم هست از دو واژه و روی این جهت به نام موسی علم شد .
نکته ی سوم این است که : آیا مواعده ی موسی (ع) با خداوند سی شب بوده است یا چهل شب ؛ چون آیات نورانی سوره ی مبارکه ی أعراف نشان می دهند که ((و واعدنا موسی ثلاثین لیله.....)) تمام میقات و إتمام میقات به أربعین می باشد أما أولش مواعده بر سر سی شب بود ؛ و بعدا ده شب دیگر به مهمانی أفزوده شد ، گویا خدا خوشش آمد از این مهمانی ویژه و موسی هم که دلش نمی آید برگردد، خداوند ده شب دیگر به این مهمانی با عظمت أفزود و موسی چهل شب مهمان مخصوص دربار خداوند بوده است حال آیا این دو مواعده بوده یا از أول چهل شب مواعده بوده است ؟
از این آیه إستفاده می شود که از أول چهل شب بوده است أما از آیات سوره ی مبارکه ی أعراف إستفاده می شود که از أول سی شب و بعداً ده شب إلحاق پیدا کرده است ، مرحوم علامه ی طباطبایی معتقد است که درست این است که دو مواعده بوده است ، یک وعده ی أولیه این بود که سی شب بود لذا موسی هم گفت که من سی شب می روم و برمی گردم و بنی إسراءیل هم منتظر بودند که بعد از سی شب برگردد و أصلاً إتخاذ عجل هم به خاطر همین پیش آمد که وقتی موسی در روز سی و یکم بر نگشت آنها (سامرّی ) با آن هنری که داشت مردم را فریفت و گمراه کرد همه به خاطر این بود که گفتند که موسی دیگر بر نمی گردد چون او رفت به سوی خدا و یا مُرد و یا ما را رها کرد و رفت ، روی این جهت غیبت رهبر در جامعه أثر خودش را می گذارد و بحران را إیجاد می کند ؛ و اینها سراغ إتخاذ عجل و آلهه ی جدید رفتند ؛ و روایات ما هم همین را تایید می کند که مواعده ی أولیه سی شب بود ؛ و همین برای بنی إسراءیل بازگو شد و بعداً زمینه ی إنحراف شد ؛ و بعداً خداوند ده شب دیگر به عنوان مواعده ی آخَر و یک عهد دیگر و یک مهمانی دوّمی تمدید کرد برای موسی ، حال چرا در این آیه فرموده که ((و واعدنا موسی أربعین لیله ......)) بسیاری از بزرگان معتقدند که این از باب تغلیب می باشد، و این چهل شب مبارک هم طبق روایات ما سی شب از ذی القعده و ده شب هم از دهه ی أول ذی الحجه بوده است .که موسی کلیم در این چهل شب به راز و نیاز و مناجات و خلوت با حضرت حقّ پرداختند. و روایتی هم در تفسیر شریف عیاشّی هست که مرحوم علامه و دیگران روایت را نقل کردند که خداوند تقدیرش و مشیتّ و إراده أش همان سی شب بوده است أولاً و بعداً بَداء برای او حاصل شد که ده شب دیگر به این مهمانی بیفزاید و چهل شب کامل شد و بداء هم به معنای (ظهورُ ما خَفِیَ له یعنی آشکار شدن أمر پنهان) نیست ، چون آنچه را که أهل سنت از ما شیعیان به عنوان بداء نقل می کنند غلط است که می گویند رافضی ها معتقدند که خداوند یک چیزی می دانست و بعداً عقیده أش برگشت؛ بلکه بداء (إظهار ُما أخفی یعنی آشکار کردن أمری هست که تا کنون بر بندگان مخفی مانده است) می باشد یعنی یک چیزی را که خداوند از أول می دانست و می خواست أنجام بدهد پنهان کرده بود بعداً آن را آشکار کرد ؛ چون اگر از أول می گفت چهل شب شاید بنی إسراءیل آزمونی پس نمی دادند؛ و این جور غربال نمی شدند ، أما وقتی که خداوندسی شب وعده می کند با موسی ((و أتممناه بعشر.........)) و این تمدید ده شب هم حق خود خداوند می باشد و به کسی هم إرتباطی ندارد در اینجا صحنه ی إمتحان برای بنی إسراءیل هم پیش می آید که در واقع به موسی هم جدای از توراتی که وعده دادند فرقان و ضیاءً و ذکراً را هم بدهند ، در این ده شب مهمانی أفزوده شده؛ لذا این گونه می شود فهمید که مواعده ی أولیه ی سی شب بوده و بعداً تکمیل شده و این به بداء می باشد و بداء باید درست تفسیر بشود . و فلسفه ی تدریجی بودن أحکام هم همین است که مثلاً شراب در سال سوم هجرت تحریم شده است و نه اینکه خدا از أول حرمتش را نمی خواست بلکه می خواست أما تدریجاً أحکام بیان شده است که در واقع فلسفه ی تدرّجی بودن أحکام و آیات هم همین است که در واقع هم فرصت بیشتری برای دریافت باشد و هم فرصتی برای این باشد که أفراد ذره ذره به آن صحنه ی إمتحان نزدیک شوند . حال جای این سخن می باشد که قرآن کریم باید بگوید که ((أربعین یوماً و لیله...........)) چون عمده ی کارها بر أساس روز می باشد .
نکته ی چهارم این است که : سؤال این است که چرا قرآن تکیه روی لیـل دارد و در هر سه جا هم ((لیله......)) می باشد ، و محور را دریافت های شب معرفی می کند با اینکه موسی کوه طور رفته و در واقع خلوت ترین مکان رفته است أما باز هم روز محور دریافت های عاشقانه نیست ؛ بلکه شب آن وقتِ سحر و جایی هست که دیگر همه از نفس می أفتند و همه ی نفس های آلوده قطع می شود و نیمه های شب أراذل و أوباشی که شراب خواری می کنند و قمار می زنند آنها هم به خواب می روند و در مورد پیامبر بزرگوار هم هست که در جواهر الکلام هست که ایشان یک ساعت می خوابید و بلند می شدو دوباره یک ساعت عبادت می کرد و تا صبح کار حضرت همین بود و خواب کامل نداشت و همین طور أنبیاء دیگر؛ و همه ی إتفاق های معنوی از جمله نزول تورات و نزول قرآن و ..........؛ همه در شب بوده است و همین طور إسراء أنبیاء ووو.....؛ پس اینها همه نشان می دهد که شب أهمیت آن بالاست و بعضی هم گفته اند چون شب میزان عدهّ ی شهور می باشد و طول ماه را که 29 روز یا 30 روز می باشد با شب می شناسند . به این ترتیب محور در این آیه ی مورد بحث هم می بینیم که شب قرار می گیرد به لحاظ أهمیتی که شب دارد و بسیاری از أهل دل و به قول بعضی از أساتید مشایخ ما می گفتند که :
هرکس سحر ندارد از خود خبر ندارد
و بالأخره آنهایی که به جایی رسیدند در طول مدت زمانی أندک سحرها را بیدار بودند؛ مرحوم ملا صدرا ی شیرازی در تفسیرشان می فرماید که در عدد چهل رمزی هست که جز أنبیاء مرسَل و أولیاء کمَّل کسی از سرّ آن خبر ندارد ، که چه رمزی در این عدد می باشد ، که خداوند بعد از چهل روز فرج را می رساند یا مثلاً در چهل سالگی موسی به نبوت می رسد و یا در چهل سالگی پیامبر أکرم (ص) به نبوت می رسد و در سر چهل شب به موسی تورات داده می شود و بعد از چلهّ نشینی ها جبرائیل در غار حراء به دیدار پیامبر می آید و آیات أولیه را تلاوت می کند . و انسان بعد از مراحل سلوک می باشد که ((تصفیه و تخلیه و تحلیه )) در این دوران أتفاق می افتد که انسان کم کم به آن مقام تطهیر می رسد و آب و جارو می کند خانه ی دل را و آلودگی ها می رود کنار و خانه ی دل آماده می شود و حالا که فضای دل آماده شد زمینه ی دریافت نور در اینجا فراهم می شود و إلا حضرت حقّ در دل انسان نمی آید و آن شعر معروف از إمام راحل (قدس الله نفسه الزکیه) هست که :
در دلم بود که آدم شوم أما نشدم بی خبر از همه عالم شوم أما نشدم
خواستم برکَنَم از صفحه ی دل هر چه بُت هست تا بَرِ پیر خرابات مُکَّرم شوم أما نشدم
آرزوها همه در گور شد إی نفس خبیث در دلم بود که آدم شوم أما نشدم
به این ترتیب أنبیاء برای اینکه به این مقام (تسویه و تصفیه و تطهیر کامل و دوری از غبار دنیا و زمینه هایی که غفلت را إیجاد می کند از همه ی این سر و صداهای دنیا منقطع بشوند و به مفام إنقطاع و إنسلاخ إلی الله تعالی برسند باید یک فصلی را جدای از مردم زندگی کنند ولو او موسی باشد و یا پیامبر گرامی ما (ص) ؛ و این دوران میقات چهل شب حضرت موسی (ع) و مهمانی ویژه ی او در اینجا آغاز می شود ؛ که همین مطالب در سوره ی مبارکه ی أعراف آیات 129 به بعد تکرار شده است.
و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین