بلاغت و فصاحت دو فن هستند: ماالفرق بینهما؛فصاحت ، صفت واقع می شود برای اسم و فعل و حرف. فصیح به کسی گویند که بتواند مسجّع ،منظّم و با اسلوب ادبیات بتواند سخن بگوید. بلاغت برای کلام است ؛بلاغت یعنی سخن گفتن به مقتضای شأن مخاطب . گاهی اوقات فصاحت و بلاغت به منظّم سخن گفتن نیست یعنی الفاظی را مثل امیرالمؤمنین چنان می گوید که همان آدمهایی که می توانند خوب حرف بزنند در مقابل کلام امیرالمؤمنین متحیّر می شوند . در مورد امیرالمؤمنین اینگونه وارد شد : فیک یا أعجوبة الکون ....................... یعنی وقتی امیرالمؤمنین فرمایشاتی داشتند مثل قدرت بیان ؛مردم می گفتند به حق حسنین به گونه ای سخن بگوئید که ما هم بفهمیم .
حضرت زهرا(س) خطبه فدکیه را به گونه ای بیان کردند که علماء در بیانش عاجزند . اینها فصاحت نیست بلکه آن قدر بالاست که در حدّ معجزه قرار گرفته است . گاهی بلاغت در لفظ و جمله نیست بلکه در آن است که شنونده در توانش نیست که اینگونه سخن بگوید.
مثلا دانشمندان بزرگ علمی ، اینها سزاوارترند از ما که موحّد تر شوند مثل جرّاح قلب ،مغز. پس چرا آنها که اسرار را می بینند، بعضی از آنها حتّی ایمان نمی آورند ؟.
در مسائل بزرگ عالم ، قرآن همه اینها را بیان فرموده :ولا رطبٍ ولا یابسٍ الاّ فی کتابٍ مبین [1] اما این بلاغت در حدی است که ما به آنجا نمی رسیم. زمانی می رسد که مردم بسیاری از حقایق را از قرآن می فهمند که در عصر ما ، با آن حقایق آشنا نیستیم دلیلش این است که یک رشد مغزی خاصّ می خواهد تا انسان در آن فضا قرار گیرد. بعضی قرآن را می خوانند اما به عرفانش کاری ندارند ، قرآن را می خوانند و تنها از قصّه اش استفاده می کنند اما خدا می فرماید : نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآن[2] وقتی قضیه یوسف را به فیلم در آوردند، کم کم دقّت کردند که در کجای آیات رمز وجود داشت بالأخره یک فیلم بود ، همه طبقات جامعه این فیلم را می دیدند اما محسوس بود که با دیدن آن فیلم ، یک هیجان مضاعف پیدا می کردند اگر مردم حقیقت قرآن را بدانند چه ؟
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّه...[3] اینها از معجزات قرآن است که بدون فساد اخلاقی و سوء تربیت و تحریک شهواتی ، زشت ترین داستان را به زیباترین وجه کمالی توحید بیان کرد .اصلاً پیامبری را فرستاد در آن فضا ،چه فضایی ؟!
در زمان تمدّن مصر، زیباترین دختران را انتخاب می کردند و آنها را در کنار رود نیل زنده به گور می کردند و می گفتند: خدای ما از ما انتظار دارد که ما قربانی تقدیم کنیم ،خرافاتی اینچنینی خداوند با وجود چنین چیزهایی باید بگونه ای سخن بگوید که آنها نتوانند برتر از او سخن بگویند، این می شود بلاغت قرآن و بنا براین بلاغت قرآن یک راز دیگری هم دارد .
خداوند صحف فراوان فرستاد ،انبیاء دیگر صحف داشتند نه اینکه فقط ابراهیم داشت بعضی از انبیاء بهمراه خود ادعیه و اذکارو ...داشتند ، اما وقتی قرآن آمد تمام آنها را بیان کرد حتی چیزهایی را که برای مردم گفته نشده بود را خداوند بیان کرد و بنابراین إعجازی برتر از این نیست که خداوند حوادثی را که در تاریخ هنوز رخ نداده ، آیه را می فرماید وعین آن در خارج اتّفاق می افتد یا بعضی از آیات است که هنوز آن وقایع رخ نداده است .
بلاغت یعنی مقتضای حال؛ فصاحت آن است که جمله از نظر صناعت ادبی منظّم باشد . حال ،زمان ما که علم پیشرفت کرده قرآن جلوتر است یا از علم امروز عقب تر است ؟ حتماً جلوتر است برای اینکه خیلی از آیات است که ما آنها را نمی فهمیم .مثلاً چرا اینهمه آیاتی که در مورد یهود نازل شده ، مفسّرین بر روی آن آیات حسّاسیت نشان نمی دهند در حالیکه آن آیات واقعیّت دارند . گفته بودیم که قرآن می فرماید :لکل قوم هاد یعنی قرآن بلیغ است . یعنی قبل از ما یک چیزهایی از قرآن فهمیدند ، ما هم از قرآن چیزی می فهمیم و در حالیکه قرآن از همه جلوتر است . علّامه می فرماید : و قد مضى من القرون و الأحقاب ما یبلغ أربعة عشر قرنا و لم یأت بما یناظره آت و لم یعارضه أحد بشیء إلا أخزى نفسه و افتضح فی أمره.[4] اینهمه دنیا ،منّیت دارد نمی تواند با قرآن مبارزه کند .
علّامه می فرماید : وقد ضبط النقل بعض هذه المعارضات و المناقشات، فهذا مسیلمة عارض سورة الفیل قوله: «الفیل ما الفیل و ما أدریک ما الفیل له ذنب وبیل و خرطوم طویل» وقتی که آیه نازل شد مسیلمه کذّاب آن اواخر عمر پیامبر و اوایل خلافت ابوبکر ؛ گفت الفیل ماالفیل و ما أدریک ما الفیل له ذنب وبیل و خرطوم طویل گفتنش که کاری ندارد خوب سؤال از او این است که فیل به تو چه ربطی دارد که از فیل حکایت می کنی ؟ اگر خدا از عجائب فیل بگوید خوب است ، چون آفریدۀ خودش است.
علامه یک إن قلت وقلت در ص 69)المیزان آورده ؛می فرماید: چطور می شود که کلام به معجزه برسد در حالیکه قریحه های خوب می توانند جمله های زیبائی بگویند ؟چطور می شود که کار به جایی می رسد که عجز در طول تاریخ بشر برسد چون این کتاب ،معجزه بودنش این است که در طول تاریخ بشر معجزه است و شبهات دیگری که در این باب است مبنی بر اینکه انسان چگونه می تواند باور کند که الفاظ چیده شده ،معجزه هم باشد . کلام که معجزه بودن ندارد ؛ یک کسی خوب حرف می زند ولی ایشان می فرماید فتبلغ مبلغا لا تسعه طاقة القریحة، فمن المحال حینئذ أن یتحقق فی اللفظ نوع من الکشف لا تحیط به القریحة و إلا کانت غیر الدلالة الوضعیة الاعتباریة ؛
الفاظ بایستی از معنایش خارج شود تا بشر نتواند هم پای او بیاید فلا أقسم بالخنّس[5] ...... یا وقتی سوره عادیات را قرائت می کنی و بــه آیـه ( أَفَلَا یَعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِی الْقُبُورِ)[6]که می رسد حتماً انسان کم می آورد . بله وقتی امیرالمؤمنین از جنگ بر می گشتند آیه نازل شد ، فتوحاتی را امیرالمؤمنین کردند که مردم خبر نداشتند مشکل این نبود ، مشکل اینجا بود که مردم اصلاً طاقت شنیدن فضایل امیرالمؤمنین را نداشتند ؛ حسد داشتند .یکی از بیشترین چیزهائی که مردم را رنج می داد این بود که هر چه فضیلت بود در علی بن ابیطالب علیه السلام ممثّل بود و بنابراین نوع مردم ، حدود نود وپنج درصد در دلشان بغض علی را داشتند امّا از طرفی اگرچه حبّ ابوبکر و عمر را در دل داشتند و حتّی به تواتر رساندند امّا اینها هزینه ها کردند تا اینگونه شود و از مجعولات بعدالنّبی است نه اینکه رسول اکرم صلی الله علیه وآله در زمان خودش از این حرفها زده باشد . قال النّبی و سمعت عن النّبی ، اینها همه دروغ بـود دروغی کــه استخوان نداشت تا گلویشان را پاره کند. می گفتند؛ چـون حکومت در دستشان بـود بلکه پیا مبر هــم چندین بار آنها را مفتضح کرد.
یکی از دلیل هایی که آنها ، بغض علی را در دل گرفتند این بود که پیامبر ، ابوبکر و عمر و عثمان را جلو می انداخت ولی آنها مفتضح می شدند و علی در کارهایش مؤفق بود، تا آنجا که به سعد بن ابی وقاص گفتند : تو که از ما و دشمن علی هستی پس چرا سبّ علی نمی کنی ؟ گفت : چه کنم آنجائی که پیامبر دست ما را از پشت بسته است.
این حدیث به طور متواتر رسیده که وقتی پیامبر وارد خیبر شد ، روز اول ابوبکر را فرستاد نتوانست ، روز دوم عمر را فرستاد نتوانست ، روز سوم ، روز چهارم فرمود : کسی را بفرستم که هم خدا از او راضی است و هم او از خدا راضی است ، آنها هم به همدیگر می گفتند که پیامبر نقشه کشیده تا ما را رسوا کند .
سال 66 13 هم در حجّ تمتّع که افراد بسیاری کشته و زخمی شدند پس از تحقیقات روشن شد که آنها گفتند : چرااین برائت از مشرکین ، هر سال آن را در مکّه زمزمه می کنید؟ پاسخ دادند که کجای آیه عیب دارد ؟گفتند : عیبش این است که پیامبر پرچم را به ابوبکر داد تا اعلام برائت کند دستور آمد کــه او را برگردانید . آمد نزد پیامبر و گفت : می خواستید آبروی مرا در میان مردم ببرید (یا اینکه من نمی توانستم برائت بخوانم یا خواستید مرا تحقیر کنید ) چه نظری داشتید که مرا برگرداندی ؟ پیامبر فرمود که خدا فرمود : یا خودت یا رجلٌ منک گفت : یعنی من از شما نیستم ؟ فرمود : نه این سخن خودش کینه و عداوت بهمراه می آوردو اینها سبب شد که غصب خلافت شد .تمام مردم از این کار بدشان آمد .چرا چون پیابر به ابوبکری که دخترش را در جوانی به او داده بود به پیامبر گفت : من از تو نیستم ؟ پس چه کسی مراد شماست فرمود: علی بن ابیطالب .