((و إذ واعدنا موسی أربعین لیلة ثم اتخذتم العجل من بعده و أنتم ظالمون......))
در پیرامون تفصیل نعم و ألطاف حضرت حقّ به بنی اسراءیل و گلایه ای که خداوند از آنها در کتاب مقدس نقل می کند به اینجا رسیدیم که توقُّع نمی رفت که بنی إسراءیل با دیدن آیات بینات و معجزات باهرات ؛و نجات از ءآل فرعون و این همه ألطاف ظاهر و خفیّی که خدا نسبت به آنها داشت این گونه به همه ی تهمت ها لگد بزنند و در فاصله ی زمانی أندکی که برای بازگشت موسی پیش آمد دست به بت پرستی و جهالت و شرک و گمراهی بزنند .
قرآن کریم در این آیه ی شریفه پرده از یکی از نقاط جهل ملت ها بر می دارد که آنها گرفتار پرستش گوساله ها و بت ها می شوند، ألبته اینکه این ((ثم اتخذتم العجل.......))در مورد اینکه این گوساله ی سامری آیا گوساله ی زنده بودو بعداً سوزانده شد که این إحتمالی هست که بعضی هم داده أند ؛ یا نه این جسدی بود که در واقع صدای گوساله و خوار را داشت (در جلسه ی قبل صحبت کردیم و در این جلسه هم آیاتی راداریم که نشان می دهد مفسرانی که گفته أند این گوساله یک گوساله ی زنده ای بود و گوشت و پوست و استخوان داشت و صدا از آن بیرون می آمد . غیرو......) این نبوده به لحاظ اینکه قرآن هم ((عجلاً جسداً له خوار.......)) و نمی گوید ((عجلاً له خوار........)) یعنی تجسُّد وتجسّم و مجسمه ی یک گوساله بود و حالا کلام سامریّ را هم می آوریم که ((فقبضتُ قبضةً من أثر الرسول ........)) وقتی که موسی کلیم در سوره ی مبارکه ی طه به او می گوید که ((فما بالُک یا سامریّ .........)) یعنی چه کارکردی ؟ و چه بلائی سر مردم آوردی ؟ او می گوید که من یک ذرّه از گِل زیر پای جبرائیل را گرفتم و در حلقوم این گوساله کردم که اینگونه صدا از او بیرون آمد .
در اینجا نکاتی قابل توجه می باشد.
أولین نکته این است که :قرآن کریم در آیات متعددی انسانها را دعوت به تدبر و تعقّل می کند اگر انسان از راه شهود باطن و فکر و عقل و خرد به یک حقیقتی دست پیدا بکند و به مرحله ی یقین برسد ؛ یقین مقامی است که با تشکیک مشکِّک زائل نمی شود و از بین نمی رود ؛ اما اگر انسان همه چیزش را بر أساس دیدن و حسّ متمرکز بکند و منطق حسّ گرایی داشته باشد و بگوید من تا چیزی را نبینم و لمس نکنم ؛ و مشاهده نکنم و نشنوم آن را باور نخواهم کرد ؛ حسّ گرایی در دریافت بعضی از حقائق خوب است أما خیلی از اوقات هم انسان نمی تواند به چشمش و گوشش إعتماد بکند و چقدر انحرافات از همین راه دیدنی ها و نیدنی ها برای انسان ها پیدا خواهد شد ؛ کسی که منطقش ؛ منطق حسّ گرایی باشد و بگوید که من تا با چشم خودم نبینم باور نمی کنم یا مثل قول بعضی از دانشمندان معاصر ما که می گفتند تا خدا را زیر تیغ جراحی أم مشاهده نکنم و یا زیر دستگاه میکروسکپ لابراتوار خود نبینم چیزی را باور نخواهم کرد ؛ همین آدم هایی را که ما می بینیم این گونه در برابر حضرت حقّ حواسّشان را به عنوان یک دلیل مطرح می کنند می بینیم که تن به چه ذلّتی می دهند و در طول عمرشان تن به مزدوری چه طاغوت هایی می سپارند و ولایت چه موجودات پستی را بر خود می پذیرند ؛ که به روایت قرآن((والذین کفروا أولیائهم الطاغوت .........)) وقتی از تحت ولایت خدا خارج می شوند ؛ و خدا را نمی پذیرند و برای پذیرش او حسّ را به عنوان یک مدرک إرائه می کنند و بعد می بینید که تن به پیروی و إطاعت و ذلّت در برابر چه انسان های پست و چه حکومت های ستمگر و چه انسان های بی مایه ای می سپارند ؛ گاهی در برابر بت ها به خاک می افتند و گاهی هم در برابر أجنه و شیاطین به خاک می افتند؛ شیطانی که نتوانست أنبیاء را بفریبد و نتوانست أهل إیمان را بفریبد ((و إنّ أولیائی لیس لک علیهم سلطان ....)) شیطان به خاک می افتد در برابر مؤمنان و پیامبر بزرگوار ما إفتخار ما این است که پیرو پیامبری هستیم که فرمود ((شیطانی أسلم بیدی یا علی یدیّ..........)) ولی عاقبت آنهایی که خدا را نمی پرستند این است که به ولایت شیطان تن می دهند و رهبری شیطان را قبول می کنند ؛ اگر ما برای دریافت حقیقت فقط و فقط به حواسّ ظاهری إعتماد کنیم و منطق ما این باشد که هر چیزی را که می بینیم قبول داریم و یا هر چیزی را که می شنویم قبول داریم و منطق مان ؛ منطق حسّ گرایی باشد که این تفکر حسّ گرایی در قرن نوزدهم در اروپا إتفاق افتاد و به تعبیر شهید مطهری در همان زمان هم عده ای در جهان اسلام پیدا شدند که پیرو تفکر حسّ گرایی و همان تفکر أخباری گری که گفتند ما فقظ ظواهر مثلاً روایات را قبول داریم و دیگر کاری با تعقل در آیات و نفسیری آنها نداریم و همان زمانی که منطق حسّ گرایی در اروپا أوج گرفت در جهان اسلام هم تفکر أخباری گری به اوج رسید اگر این میزان باشد ؛ نتیجه این می شود که انسان بر أساس دریافت حسّ گاهی فریفته می شود و فرقی بین معجزه و سحر و شعبده و جادو نمی بیند ؛آنگاه علوم قریبه ممکن است نقش معجزه را برای فرد بازی بکنند ، و چون از عقلانیت برخوردار نیست ؛ و چون انسان عقلش فعّال نیست، و تکیه ی به عقل نمی کند ؛و حواس را میزان حقیقت می داند ؛ می گوید چه فرقی می کند آنجا هم مگر ما ندیدیم که عصای موسی تکان خورد و سحر ساحران را بلعید؛ حقانیت موسی را پذیرفتیم و گفتیم موسی حق با تو است ؛ و تو پیغمبر ما هستی ؛ ألآن هم داریم با چسشممان می بینیم که گوساله ی سامری تکان می خورد ؛و نعره می کشد ؛پس این هم مثل همان است چه فرقی می کند در نتیجه آقای سامریّ حقّ با شماست؛ اگر میزان حسّ باشد خیلی ها هستند در دنیا کارهای خارق العاده می کنند؛ألبته مرز بین معجزه و علوم قریبه و شعبده و جادو مشخص است ؛آنها بازی است و حقیقتی ندارد ، و مشابه سازی در آنها ممکن است؛ ولی معجزه شبیه سازی را نمی پذیرد.
پس بنابراین در جریان حضرت موسی و سامریّ فاجعه اتفاق افتاد چون می دانید که همین جوری که أنبیاء أمت ها را رصد می کنند شیاطین هم ملت ها را رصد می کنند ؛ و نقطه ی ضعف آنها را پیدا می کنند، و از نقطه ی ضعف وارد می شوند ،شیاطین جنّ و إنس این جوری هستند ؛آقای سامریّ هم هنرمند بود و لازم به ذکر است که هنر اگر در خدمت دین و فطرت باشد خیلی جالب می باشد ؛ ولی اگر بخواهد هنر در مسیر إنحراف مردم و گمراه کردن أفکار عمومی قرار بگیرد خیلی خطرناک می شود، سامریّ هم وقتی این کار را کرد یک گروهی پیدا شدند و از او پیروی کردند و دیگر حتی سر و صدا و مبارزه ی هرون هم به جایی نرسید چون اینها أمتّی هستند چند صد هزار آدم بودند((620 هزار نفر در تاریخی که از ملا صدرا نقل شده )) و آدم های راستینی هم بودند که برأساس عقل و شهود باطنی خدا را و موسی را و معجزات را پذیرفته بودند آنها که به نعره ی گوساله فریفته نمی شوند ولی وقتی که عده ی زیادی در آن صحرا در آن منطقه دیدند بت ها را و گفتند ((یا موسی اجعل لنا إلهاً کما لهم آلهة........))سامریّ فهمید که اینها حسّ گرا هستند ؛ و چون حسّ گرا هستند اگر نعره ی گوساله را هم ببینند فریفته خواهند شد؛ لذا خطر حسّ گرایی خطر شدیدی هست که همیشه ملت ها و أمت ها را تهدید می کند و می کرده است ؛ و آنهایی که إعتقادات أمت های راستین را هدف می گرفتند از این أبزارها إستفاده می کردند.
حال آقای سامری چه کسی بود و چه کار کرد ؟ و چرا مردم اینگونه فریفته شدند مطلب دومی است که از آیات هم کمک خواهیم گرفت که در آیات نورانی سوره ی مبارکه ی طه که باز خداوند روی این داستان تکیه می کند ؛ و همین طور در سوره ی مبارکه ی أعراف آیه ی 128 به بعد ؛ که فاجعه را به صورت عمیق تری بیان می کند . حال مسأله ی گوساله پرستی از قبل از اسلام راستین وجود داشت ؛ کما اینکه ألآن هم وجود دارد ؛ألآن هم در هندوستان همچنان گاو از یک تقدس ویژه ای برخوردار می باشد ؛ و گوشت او را نمی خورند ؛ و او را نمی کشند ؛ قرآن کریم وقتی که بحث عفو هم مطرح می شود خدا توده ی ناآگاه و خفیف العقل جامعه را می بخشد که در همین بحث مانحن فیه هم داریم که ((ثم عفونا عنکم من بعد ذلک.......)) که به صورت عمومی می فرماید از همه ی شما گذشتیم ؛ ولی در آیات دیگر می بینیم که این عفو شامل همه نشد و سران کفر را و خصوصاً سامریّ به عذاب دردناک گرفتار شدند و خزیء دنیا و خزیء آخرت نصیب آنان شد؛ در سوره ی مبارکه ی طه آیات 80 به بعد ؛ که حضرت موسی عصبانی و با تأسف برگشت وقتی که دید اینها همه گوساله پرست شدند گفت إی قوم مگر ده روز خیلی زیاد است که شما دست از خدا برداشتید؛((أم أردتم .......))یا اینکه عذاب می خواهید از جانب خدا برسد ((قالوا ما أخلفنا..........)) گفتند سامری با آتشی که أفروخت زینت آلات ما را که فرعونیان به دوش می گرفتند ما اینها را آوردیم و دادیم به سامریّ و او اینها را ذوب کرد ((فأخرج لهم عجلاً جسداً له خـوارٌ ((مجسمه))فقالوا...........))
و دنباله ی آیات که مطالب بسیار جالبی را بیان می کند و از این معلوم می شود که أصلاً آن ده روز إضافه شدن از باب فتنه و آزمایش بود برای بنی إسراءیل که خدا آنها را بیازماید که اینها اگر ده روز موسی را دور ببینند چه کار می کند ؛ که جریان می رسد تا به اینجا که موسی از میعاد گاه برگشت که موسی یک پیغمبر عجیبی بوده ؛ که فرمود ((قال یا هرون ما منعک ...........)) گفت إی هرون چه چیزی باعث شد که تبعیت از دستور من را نکنی وقتی اینها گمراه شدند؛ چرا سکوت کردی در برابر گمراهی اینها ؛ ((قال یابن أمّ.......)) بعد دارد که ((قال فما خطبک یا سامری....)) یعنی حرف تو چی است و چرا این کار را کردی ؟((قال بصرت بما لم یبصروا..........)) یعنی من چیزی را دیدم که آنها ندیدند چون آن لحظه ای که از دریا می گذشتند جبرائیل در جلو ءال فرعون که بود آنها را داشت به سمت دریا می کشید ؛ و بعد در إدامه هم دارد که نفس من ؛ من را فریفت ؛ و از اینجا سقوط کردم ؛ و این همان إنحراف سامری بود و بعد هم مردم را فریفت و حضرت موسی هم او را نمی کشد ((قال فاذهب فأنّ لک فی الحیاة............)) وبعد هم بقیه ی آیات بعدی که در این سوره به آن إشاره شده است .
والحمد لله رب العالمین