((و إذ نجیّناکم من ءال فرعون یسومونکم سوء العذاب یذبّحون أبناءکم و یستحیون نساءکم و فی ذلکم بلاء منّ رّبکم عظیم 49* بقره))
پیرامون آیه ی 49 از سوره ی مبارکه ی بقره به عنوان گفتار پایانی این آیه دو مطلب را خدمت سروران عزیز تذکر بدهم و بحث را در مورد این آیه خاتمه دهیم . پیرامون آیه ی 49 که سخن از نجات بنی إسراءیل از آل فرعون به میان آمد در پایان فرمودند که ((و فی ذلکم بلاء من ربکم عظیم))
در این فراز از آیه دو إحتمال مفسران داده أند :
إحتمال أول آن است که: مشارٌ إلیه إسم إشاره((ذلکم)) عبارت از همان نعمت إلهی باشد که در صدر آیه به صورت نجات بنی إسراءیل و آزادی آنها از زیر یوغ ستم فرعونیان و قبطیان بوده باشد این آزادی نعمت أندکی نیست و به آسانی به دست نیامد و با نعمت و معجزه ی إلهی به أنجام رسید؛ أما این پایان کار نیست. خودِ این نعمت ؛ و خودِ این آزادی ؛و خودِ حکومت دینی بنی إسراءیل: (موسی، سلیمان و داود) زمینه ی إبتلاء و بستر آزمایش و آزمونی دیگر برای بنی إسراءیل است این گونه نیست که ما فکر کنیم آزمایش خدا فقط با بلاء هست و بلکه إبتلاء در قالب بلاء و شرّ می باشد. ((فأما الإنسان إذا ما ابتلئه ربه فأکرمه و نعمه فیقول ربی أکرمن.فجر*15)) در أول آیه صحبت إبتلاء و آزمایش انسان می باشد و آزمایش هم یا با نعمت هست و یا با نقمت، منتهی ما فکر می کنیم که هر جایی که خدا نعمتی را می رساند خدا ما را دوست دارد و پاداش به ما داده و این پایان کار است در حالی که نه نعمت های إلهی یک آزمون سنگین تر و مهّم ترند و إتفاقا آزمون با نعمت را أول خدا ذکر می کند . پس إبتلاء و آزمایش و فتنه ی او تنها در قالب تقدیر رزق ((قدر علیه رزقه)) که فشار بیاورد به انسان و انسان را در تنگنا قرار بدهد نیست که ببیند تو چه کار می کنی بلکه گاهی أوقات هم به تو نعمت می دهد برای اینکه غرق در نعمت بشوی و خدایی ناکرده گاهی نعمت ها ،نعمت إستدراج می شود بر فرد که ذره ذره انسان غرق در نعمت ها و لذت ها و شهوات می شود و دوباره غفلت انسان را فرا می گیرد و از مسیر بندگی فاصله می گیرد این یک إحتمالی هست که مفسرانی مثل فخر رازی این إحتمال را ترجیح داده أند و گفته أند چون آیات از 40 به بعد پیرامون إمتنان و منّت گذاشتن حضرت حقّ بر بنی إسراءیل و هشدار دادن به آنهاست باید صحبت از نعمت ها باشد و یعنی نعمت ها هم زمینه ی آزمایش أند .
إحتمال دومی که در آیه داده شده این است که: (( و فی ذلکم بلاء من ربکم عظیم)) إسم إشاره مشارٌ إلیه آن ((یسومونکم سوء العذاب ......إلخ)) و بلاها و رنج ها و قتل هایی باشد که از جانب فرعونیان به بنی إسراءیل تحمیل می شد برای اینکه شما را بیازماید که شما چه کار می کنیداگر این فشارها را نبینید که به تعبیر معروف هم می گویند که تا کنجد فشار را نبیند از خودش تولید روغن نمی کند و خداوند انسان ها را می آزماید و فشارهای زیادی گاهی بر آن ها تحمیل می کند برای اینکه ((لعلهم یتضرعون یا لعلهم تتقون)) و برای اینکه انسان ها ناله و زاری کنند و أشک بریزند و به درگاه خدا برگردند و إتصال با منبع فیض پیدا کنند که ((یا من سلاحه البکاء ))که این دعا أسلحه ی أنبیاست ،گریه أسلحه ی أهل إیمان است، و گریه أبزار أهل توحید است و خیلی مهم است که انسان خصوصا أهل علم أشک چشم نداشته باشد بی فائده هست و أستاد ما ((حفظه الله)) در ذیل آیه ی شریفه ی ((و کان عرشه علی الماء)) می فرمایند این عرش إلهی بر روی أشک چشم بسترش نهاده شده است و به قول شاعر:
به جز أشک چشم و به جز ناله ی دل
نباشد به دست گرفتارها
پس بنابراین این أشک خیلی مهم هست و این أشک دریایی از آتش را خاموش می کند و انسان را در واقع تطهیر می کند و پاک می کند و انسان را متصل به منبع جوشان فیض إلهی می کند و این هم چیز ساده ای نیست و أنبیاء أهل بکاء بودند و أئمه ی معصومین هم أهل بکاء بودند و أولیاء إلهی أهل بکاء شب و بکاء روزأند و نمی شود أصلا بدون این بکاء إتصال پیدا کرد به دریای إلهی و عرش إلهی، ((وفی ذلکم بلاءٌ)) اینها آزمایش بود که شما گریه کنید و ناله کنید و ضجّه بزنید چون روایت هم داریم که در آخر الزمان مردم باید از خدا بخواهند که به خاطر گناهان ما ؛ و به خاطر أهل بیت که حالا روایت هم داریم که زیاد صلوات می فرستادند که از خدا خواستند که به خاطر حرمت محمد و آل محمد صلوات الله علیهم باقی گناه بنی إسراءیل را ببخشد و ظلم فرعون را پایان بدهد یعنی خواستند از حضرت حقّ که دیگه ما إشتباه کردیم و از این گناهان بالأخره دست می کشیم و تو هم سیّئات ما را ببخش چون هر بلائی که سر آدم می آید زمینه أش از خودماست و اگر ظالم و ستمگری بر انسان مسلط می شود یک کاری بالأخره إتفاق افتاده یک زمینه ای هست و باید یک فشاری ببیند تا برگردد به سمت خدا و آنها از خدا خواستند که فرج موسی را نزدیک کند و از باقی گناهان بنی إسراءیل هم بگذرد و فرج موسی را نزدیک کند چون عصر ظهور موسی بود و همه منتظر ظهور او بودند و ألآن هم داستان همان است عصر ظهور مهدی موعود است که بقیه الله هست که دنباله ی همان سلسله ی أنبیاء است که آبرو و کلام خدا و وجه الله هستند و إمام عصر (ع)هم که عصاره ی همه ی اینها می باشد به شهادت خود قرآن ((والعصر......عصر1*2*3)) که قسم به وجود نازنین إمام عصر هست که در واقع إمام زمان علیه السلام إمام عصر هست چرا؟ چون عصاره ی همه ی عالم می باشد و او وقتی خودش ظهور می کند این آیه را می خواند ((بقیه الله خیر لکم إن کنتم مؤمنین )) بالأخره ذلکم در آیه ی ما نحن فیه می تواند إشاره ی به شرور و بلاها و مصیبت هایی باشد که بر سر بنی إسراءیل آمد بعد دارد که ((من ربکم))
سؤال: مگر شرّ هم از جانب خداست؟
جواب؛ بله توضیح مطلب اینکه:
چون ما تا به حال می گفتیم شرّ أمر عدمی هست و از جانب خدا نیست مرحوم أمین ألإسلام طبرسی در مجمع البیان این عبارت را نقل کردند که مولی علی (ع) در بستر بیماری أفتاده بودند و عده ای رفتند به عیادت مولی فرمودند که شما چگونه هستید ؟مولی فرمودند که ((علی شرٍ))یعنی در حال خوبی نیستم و در حال شرّ هستم گفتند مگر می شود که خدا به حجتش در زمین شرّ بدهد فرمودند بله و این آیه ی شریفه را تلاوت فرمودند ((ونبلوکم بالشر و الخیر فتنه و إلینا ترجعون.....أنبیاء35)) یعنی می آزماییم شما را هم با خیر و هم با شرّ به عنوان فتنه شما را می آزماییم و باز در سوره ی مبارکه ی أعراف هم باز همین معنا را داریم در آیه ی 168 و همه ی اینها هم به خاطر این است که به طرف خدا برگردندو از خواب غفلت بیدار بشوند و باز در آیه ی دیگری هم هست در سوره ی مبارکه ی أنعام؛ پس اگر کسی صادقانه إلتجاء و تضرع به خداوند بکند و صادقانه این جنگ درون را شروع بکند مسلما این أشک ها هم انسان را می شوراند؛ به این ترتیب هر دو إحتمال در آیه ی شریفه وجود دارد که هم می تواند بلاء از ناحیه ی خداوند باشد و هم شر ّ پس اینکه بعضی از ثنویین و دو گانه پرست ها فکر می کنند در جواب باید بگوییم که خدا دو تا نیست و خدای خیر با خدای شرّ هر دو یکی می باشد، طبق صریح آیات قرآن شریف که گذشت؛ منتهی شرّ أمری نسبی می باشد و ما شرّ مطلق نداریم .
مطلب دوم که در جلسه ی قبل هم گفته شد منتهی إمروز تکمیل می شود این است که :فکر نکنیم که نظام عالم تقسیم شده است و گاهی سلاطین و گاهی هم أولیاء خدا در جهان حاکم أند، بلکه خداوند به عنوان باغبان هستی و صاحب این بوستان آفرینش خودش را حاکم این عالم معرفی می کند ((قل اللهم مالک الملک.....)) او نه تنها مالک ملکوت است مالک مُلک دنیا هم هست و اگر به هر کسی نعمتی را و مُلکی را و سلطنتی را و مدیریتی را می دهد به عنوان یک سلطنت عام و یا در یک حوزه ی خاص و کوچک این یا به عنوان موهبت بهش می دهد با به عنوان نعمت إستدراج ولی مال خودش که نیست؛ بنابراین او هم می دهد و هم می گیرد.
أما أصل حاکمیت از آنِ أولیاء خدا و أنبیاء إلهی هست که دیروز هم گفتیم که اینها مثل روزها به هم متصل أند أما طاغوت ها و سردمداران خود سر و حاکمان ستمگر اینها خواب های پریشانی هستند که برای تاریخ إتفاق می افتند و این ها به هم إتصالی ندارند خوب این باغبان درست است که فرصت می دهد و بذر أفشانی می کند و آبیاری می کند و در سایه ی این نعمت ها همه می رویند أما علف های هرزه را می کَنَد ((و قطعنا دابر الذین ظلموا.....)) و او را به باد فناء می دهد و این جوری نیست که بگوییم این ظالم ها ریشه دارند و نمی شود کارشان کرد نه بلکه شما اگر تاریخ را ورق بزنید می بینید که چقدر دیکتاتورها و طاغوت ها و قلدر ها و پنجه دارها و حکومت دارهای مقتدر که به قول ویل دورانت می گوید تمدن های عالم مثل انسان ها هستند و می گوید که آدم ها أول دوران بچگی شان می باشد بعد دوران جوانی و نشاط و قدرت و شهوت و اوج قدرت می باشد و در سنّ چهل سالگی به کمال تمام توانایی ها می رسد و بعد از سن چهل سالگی انسان فکر می کند که چند پلّه باید بالاتر برود ولی کم کم سیر نزولی شروع می شود و همین جوری ضعیف و ضعیف و نحیف می شود و می افتد و می میرد سه دوره ی تاریخی را در هر تمدنی ویل دورانت ذکر می کند و می گوید که ملت ها أولا به سمت بندگی خدا می روند و با بندگی و عبودیت و انسانیت و أصل أخلاق و عدالت و شرافت و حقوق إجتماعی حکومت ها شکل می گیرند بعد مرحله ی تثبیت هست و بعد از این مرحله هم کم کم از مسائل معنوی فاصله می گیرند و به سمت علم و عقلانیت می روند جلو یعنی أرزش های دینی را کنار می گذارند و می روند سراغ صحبت های علمی و علم و بعد از این مرحله به دنبال شهوات و خواسته های نفسانی و مرحله ی پایانی شان إنحطاط و سقوط و نابودی آن تمدن می باشد.
به این ترتیب خلاصه ی سخن این شد که: خداوند باغبان هستی می باشد و این گونه نیست که یک بخشی از حاکمیت و قدرت دست سلاطین باشد و یک بخشی از آن هم دست خدا باشد و یا مثلا یک طرف خدا باشد و یک طرف شیطان نه بلکه همه در تحت مدیریت و سیطره ی إلهی أند و شیطان هم کلب معلَّم خداوند می باشد و او هم در یک قسمتی دارد مأموریت خودش را أنجام می دهد و سلاطین هم مُلک و شوکتشان یا به عنوان إستدراج و یا عطیه ی إلهی که یک خوبی داشته و خدا به او این نعمت را داده است که یک مدت حکومت بکند و مُلک دست اوست و به قول علامه مرحوم شهید مطهری می گوید فکر نکنید که أنبیاء مثلا ألآن چه کاره أند بلکه ألآن سه میلیارد انسان روی کره ی زمین بر أساس أفکار و أندیشه ها و دریافت های معرفتی أنبیاء دارند زندگی می کنند یعنی یهودیت؛ مسیحیت؛و إسلام ؛ و اگر إمروز علمی در جهان می باشد همه و همه میراث أنبیاست و هر جا هم که(( به قول سید الاستاذ ))حرف خوبی شنیدید بدانید که ریشه در تعالیم أنبیاء دارد .
پایان سخن هم همان تعبیر قرآن هست که ((أما الزبد فیذهب جفاءو أما ما ینفع الناس و یمکث فی الأرض ))
زَبَد آن کف ها و خار و خاشاک های روی آب هست که سیل که می آید و حرکت می کند أما وقتی هیجان و حرکت سیل تمام می شود این آب می ماند و آن کف ها و خار و خاشاک ها خود به خود از بین می روند ستم کاران تاریخ هم همان زبد هستند که محکوم به نابودی هستند در تاریخ و ما می بینیم که از آل فرعون امروز در دنیا خبری و أثری نیست ولی از بنی إسراءیل و موسی و آل موسی و آل إبراهیم خیلی خبر ها هست و هم دینشان و هم مکتب شان باقی مانده است و همین طور دین حنیف و کوثری که خدا باقی گذاشت همین طور بر جبین تاریخ می درخشد .
وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین