جلسه 2/10/1391 استاد: آقای میرکتولی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
" الصَّابرِِین وَ الصَّادِقِینَ وَ الْقَانِتِینَ وَ الْمُنفِقِینَ وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحَار"
@ بعداز آنی که در آیات گذشته وضعیت اعتقادی کافران وسخن و اعمال آنان و خزی دنیا و آخرت آنان ذکر شد آنگاه در نقطه مقابل حضرت حق سخن از متقین به میان آورده است « للذین التقوا» در آیه 15 سوره آل عمران فرمودند: « * قُلْ أَ ؤُنَبِّئُکمُ بِخَیرٍْ مِّن ذَالِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْاْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِى مِن تحَْتِهَا الْأَنْهَرُ خَلِدِینَ فِیهَا وَ أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَ رِضْوَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِیرُ بِالْعِبَادِ» سخن از پرهیزکاران و مومنان و متقیان به میان آمد که خدای بزرگ برای اینان « جنت تجری من تحتها النهار» و « ازواج المطهره» و رضوان الهی را مقدر کرده است.آنگاه بعداز آنی که بصورت اجمالی سخن از متقیان و پاداش عمل آنان سخن به میان آورد به عنوان شرحی بر متن و تفسیری بعد از اجمال سخن از متقین به میان آورده است. که متقین دارای چه ویزگی هایی در رفتار و عمل و در نیت قلبی و جوانحی هستند آنگاه فرمود «الذین یقولون ربنا» این آیه یا عطف بیان است برای «للذین التقوا» یا بدل از آن است و شرح اجمال قبل است وتفسیر اجمال قبل.
@ خب این بهشت بی پایان و ازواج مطهره و رضوان من الله برای کیست؟
«الذین یقولون ربنا» متقین کسانی اند که می گویند «یقولون ربنا اننا آمنا». آنان مستمرا می گویند، یکبار نیست، بصورت جمله مضارعیه است و استمرار را می رساند «یقولون» با قول است نه آنکه کلامشان فقط این باشد. چرا که فرق است میان کلام وقول. کلام حکایت لفظی است و قول اعم از حکایت لفظی و عملی است. یعنی روش ورفتار وسیره آنها یکبار نیست بلکه دائمی است در نیت و گفتار و عمل این ویزگی را دارند «یقولون ربنا اننا آمنا» اعلان می کنند که ما ایمان آورده ایم و ایمانشان لسانی نیست، ایمان هم قلبی است و هم لسانی . این مثال منافقین نیست که « اذا لقوا الذین آمنوا آمنا و اذا خلوا الی شیاطینهم قالوا انا معکم انا نحن مستهزئون» که فقط به زبان بگوید که آقا ما ارادت داریم خیلی مخلص شما هستیم ، به پیغمبر که می رسیدند اینجور می گفتند « انا معکم انا نحن مستهزئون»
«الذین یقولون ربنا»ویژگی های متقین چیست که خداوند میفرماید اینان کسانی اند که خدا را با واژه رب مخاطب قرارمی دهند.خود کلمه رب به تعبیر بعضی ها اسم اعظم الهی است؛یعنی پذیرفتن اینکه مدیریت جهان وکارگردانی امور عالم بدست خداست.همان چیزیکه مثلا مشرکان توحید خالقی خدا را قبول داشتند وتوحید ربوبی را قبول نداشتند که حضرت یوسف علیه السلام در زندان می فرمودند:
«یا صاحبی السجن ا ارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار»سخن از رب است نه ارباب متفرقه «ولئن سالتهم من خلق السموات والارض لیقولون الله». بت پرستان توحید خالقی را قبول داشتند اما قائل به ارباب متفرقون و ارباب جزئی بودند.در اینجا ربوبیت حضرت حق را در تمام ارکان نشئات زندگی بپذیرد این ایمان است.
در اینجا اهل ایمان چه چیزی را از خداوند می خواهند، اولا اعتراف به ایمان می کنند. این خیلی مهم است که انسان ایمانش را علنی کند ، پرچمدار ایمان باشد، خیلی مهم است دربرابر آن کس که ایمانش را مخفی کند و در برابر شرک و کفر و بی دینی و بد دهانی به دین سکوت کند.
«آمنا» اعلان کنید ایمان آوردید «فاغفر لنا ذنوبنا» گناهانمان را بر ما ببخش. خب این نشان می دهد که آدم مومن و متقی معنایش این نیست که اصلا گناه نمی کند، نه گناه هم ممکن است انجام دهد اما اصرار بر گناه ندارد. وقتی گناه کرد، لجبازی بر گناه انجام نمی دهد، مثل شیطان نیست که اگر خدا بهش گفت دست بردار باز هم لجبازی کند و توجیه کند، آدم هم خطا کرد،شیطان هم خطا کرد، اما آدم گفت که « ربنا اننا ظلمنا انفسنا ......» این فرق آدم بود با ابلیس که آخر سر هم ابلیس زیر بار نرفت.انسان موحد و مومن می گوید « فاغفر لنا ذنوبنا و قنا عذاب النار » گناهان ما را بر ما بپوش و بر ما ببخش و ما را از عذاب قیامت حفظ نما.
خب واژه ذنب را قبلا معنا کردیم . ذنب به معنای چیزی است که « له تبعتون» دنباله دارد، عقبه دارد، رهات نمی کند، به صرف اینکه صادر شد یک گناهی کردی تمام شود، دنبالت مآید، عرب به ستاره دنباله دار می گوید النجم الذ نبیه، جرم هم همین معنا را دارد. منتها تفاوتشان اعتباری است.ذنب به اعتبار آنکه دنباله دارد بهش می گویند ذنب. جرم به معنای قطع ارتباط است. قران کریم در ارتباط با زنا می فرماید، « و من یفعل ذلک یلقا اثاما» اثم یا ذنب به معنای قطع ارتباط است یعنی کسی که این عمل شنیع را انجام می دهد ارتباطش با خدا قطع می شود، خیلی وحشتناکه ارتباط انسان با خدا قطع شود. مثلا ارتباط نور یک لامپ با منبعش قطع شود یا ارتباط یک شیر آب با منبعش قطع شود ، خیلی وحشتناکه، این لفظی است که در این آیات ذکر شده است.
البته چند نکته در این آیات است،یکی از این نکات که علامه طباطبایی در تفسیر المیزان فرمودند این است که همیشه مغفرت ذنوب با دخول در بهشت مساوی نیست. در اینجا اهل ایمان ظاهرا مغفرت گناهان را از خدا می خواهند و اگر عبادت می کنند عبادت برده گانه است، می گویند ما را از عذاب نجات بده اما بدنبال آن شاید از باب متانت و حیا است که نمی گویند که خدایا ما را به بهشت ببر، یعنی دارند یک جوری رفتار می کنند که ما مجرمیم، مارا ببخش، ما بهشت نمی خواهیم و اظهار عجز و شرمندگی به ساحت مقدس ربوبی داشتن است، یعنی نمی گویند خدایا مارا داخل بهشت کن، نمی گویند « فاغفر لنا و ادخلنا الجنة»،ضمن اینکه اینها دو خواسته است، یک خواسته نیست. در سور مبارکه صف که علامه هم اشاره به همین سوره می کند که در آیه سیزدهم از سوره مبارکه صف می بینید که در قران کریم آنجا هم همین سخن است که « یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم علی تجارة تنجیکم من عذاب الیم» در این آیات نورانی سوره صف در آیات دهم تا سیزدهم صحبت از یک تجارت است، البته در شکم نجات از عذاب الیم یکی مغفرت است و دیگری ورود در بهشت، اما اینها دوچیزند که همیشه با هم نیستند، بعضی آدمها هستند که از عذاب جهنم نجات پیدا می کنند ولی بهشت نمی روند «و علی الاعراف رجال یعرفون بسیماهم» در اعراف یک سری هستند که از جهنم نجات پیدا کردند ولی وارد بهشت نمی شوند. یک وقتی نگاه می کنند به جهنمیان و می گویند خدا را شکر ما جهنمی نشدیم، به بهشت نگاه می کنند حسرت می خورندکه به قول سعدی:
حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است
از دوزخیان بپرسید میگویند اعراف بهشت است، اما اگر حوران بهشتی را بیاورید در اعراف می گویند اینجا جهنم است. اینطور است که « علی الاعراف ......بسیماهم». خب یک عده آدم اینطورند که از عذاب جهنم نجات پیدا می کنند ولی وارد بهشت نمی شوند. قران کریم در اینجا خطاب می کند به اهل ایمان که شما بخواهید یا نخواهید در یک تجارت خانه ای هستید، اما می خواهید شما را به یک تجارتی رهنما شوم که شما رااز عذاب الیم نجات دهد.، خب اولش می گوید « تنجیکم بعذاب الیم » نمی گوید « تدخلهم جنة » ولی در دنباله نجات از عذاب الیم، آنوقت که انسان وارد آن اعمال شد،یکی ایمان به خدا و رسول و دیگری جهاد فی سبیل الله با اموال و جان و اعمال صالحه دیگر.
قران کریم می فرماید « یغفر لکم ذنوبکمم» اگر اینگونه شد که شما از خدا خواستید که شما را از عذاب الیم نجات دهد آنوقت اولا مغفرت بی پایان الهی شامل حال شما می شود و ثانیا « یدخلهم جنات تجری من تحتها الانهار » شما را وارد جناتی می کند که نهرها از زیر آن جاری است و « مساکنة طیبة فی جنات عدن » مساکن طیبه ای که خداوند برای بعضی ها مقدر کرده است « ذلک الفوز العظیم» این در واقع رستگاری بزرگ برای اهل ایمان است که در واقع دو چیز را بدنبال دارد.
* مثال ادیسون و یک شخص عابد مسلمان از باب مثال مطرح شد نه از باب قیاس، گفتیم حتی بعضی از مسلمانان نیز در اعراف می مانند، بعضی از کفار در اعراف می مانند. این فرق می کند، بحث سر اینست که این ملازمه وجود ندارد که هرجا مغفرت بود ورود به بهشت هم هست، بله آنهایی که تجارت رابحانه می کنند در این دنیا چه دارند، ایمان به خداو رسول، جهاد فی سبیل الله به اموال و با نفس، این افراد هستند که وقتی از خدا طلب می کنند عذاب نشوند « هو یغفر لکم ذنوبکم و یدخلکم جنات ..» هردو آنها بدنبال تقاضای نجات از عذاب الیم می آید اما همیشه اینطور نیست که اگر انسان فقط ایمان آورد فقط اظهار ایمان کرد و در واقع ایمانش را به حضرت حق عرضه داشت، این آدم هم سزاوار بهشت باشد وهم از عذاب جهنم دور باشد، بحر حال هر کدام از مغفرت و ورود به بهشت سازکارها و لوازم خودش را نیاز دارد. اینجاست که گفته می شود برای ورود به بهشت هم ایمان و هم عمل صالح لازم است که در آیات 97 سوره نمل فرمودند، «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثىَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُون» به این ترتیب اینگونه نیست که مغفرت همیشه ملازم با شد با ورود به بهشت، نه آن سازکارهای خودش را می خواهد که درآیات دهم تا سیزدهم از سوره صف ویژگی های آن ذکر شده است. چون صحبت از ایمان حقیقی است که ملازم با قلب و اخلاق و رفتار است باز هم ورود به بهشت را دارد ضمن اینکه حالا بعد از مغفرت چهار ویژگی برای مومنین ذکر می شود که در واقع با این صفت اول که پنج صفت باشد مجموعا استغفار در اول و آخر ذکر شده است. الصابرین و الصادقین و القانتین ... والمستغفرین بالاسحار.
در ادامه آیه 17 سوره آل عمران 4 ویژگی دیگر برای مومنان ذکر شده است. اولین ویژگی آنست که الذین یقولون ربنا اننا آمنا، این اظهار ایمان، بعد هم فاغفرلنا، طلب مغفرت.
خب ویژگی دوم صبر وصدق و استغفار بالاسحار که در واقع هم اول عملشان فاغفرلنا ذنوبنا و هم آخرین ویژگی آنه مستغفرین بالاسحار است. حال روی واژه دیگر هم اندکی تامل می کنیم. اولین واژه صبراست آدمهای کم حوصله و آدمهای کم طاقت و آدمهای بی تاب کسانی هستند زود از کوره به در می روند و نمی توانند بار به منزل برسانند.صبر هم سه شاخه دارد، الصبر علی الطاعة، الصبر عن المعصیة و الصبر عندالمصیبة، نقش حروف را در عبارات در نظر بگیرید خیلی ها در تفسیر برای افعال تفحص در معنا می کنند، اسماء را ریشه یابی می کنند اما معنایی را که حروف به همراه دارند را رها می کنند. این خیلی مهم است، ، الصبر علی الطاعة، نسبت به عبادات صبور باشد، حال ماه رمضان سخت است، باید صبور باشد، استقامت در برابر عبادات بسیار سخت است، انسان همیشه نمازش را اول وقت بخواند، مرتب روزه اش را بگیرد، مرتب از محرمات پرهیز کند سخت است.
الصبر عن المعصیه، انسان صبوری کند، به مال حرام رسید خودش را نگاه دارد، به نگاه حرام می رسد خودش را کنترل کند، به حرفهای حرام رسید خودش را کنترل کند، خیلی کنترل کردن دشوار است، بعضی وقتها می بینی خانواده ات نشسته اند دارند غیبت می کنند، چکار می توانی بکنی، باید یا بحث را عوض کنی یا تذکربدهی یا بلند شوی بروی، چاره ای نیست. بحر حال ما باید یاد بگیریم که به همه آدمها بگوییم که ما باشماییم تا دم در جهنم، ولی داخل جهنم هرکسی می خواهد برود، برود. ما نمی آییم، این را باید یاد گرفت،
و الصبر عندالمصیبة، زمانی که مصیبت می آید، خیلی سخت است، بچه ات را از دست می دهی، مالت را از دست میدهی، خیلی سخته ، شغلت و موقعیت اجتماعیت را از دست بدهی خیلی دشوار است، چکار می کنی، کاسه وکوزه را به هم زدن، داد و بیداد کردن، آبرو ریزی کردن، اینها نشان می دهد که انسان از آن ایمان لازم برخوردار نیست« الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون» اینکه گریبان چاک بزنی، دادو فریاد کنی، اینها نشان می دهد که ایمان قلبی انسان ضعیف است.
والصدق، والصادقین، انسانی که صادق باشد ، انسانی که راستگو باشد، صدق می تواند هم صدق گفتاری باشد، هم صدق در نیت باشدو هم صدق در عمل باشد، صدق فقط در گفتار نیست بلکه عمل نیز باید صادقانه باشد، «والعالم من یصدق قوله عمله» عالم کسی است که بین عمل وقولش تطابق وجود داشته باشد، انطباق وجود داشته باشد، باهم بسازد، حالا دیشب یک آقایی یک داستانی می گفت که برای من وقتی این آیه راخواندم فهمیدم که آن هم دروغ است، می گفت یک آقایی از علما می گفت که خربزه آوردند برایش، چند نفر دیگر هم پیش آن آقا بودند، آدمهای شاخصی هم بودند، می گفت آن آقایی که بزرگتر بود خربزه را برداشت خورد و همینطور که مزه مزه می کرد، صورتش را به حالت تلخی و بیزاری نشان می داد که این خربزه تلخ است و بقیه کنارش نشستند و تا آخر خربزه را خورد، بعد مرحوم آقا مرتضی حائری یک ذره از آن ته خربزه را خوردند و گفتند عجب خربزه شیرینیه، آنوقت آن آقا فرمودند من که حرفی نزدم، دروغ گفتن حرامه، من که حرفی نزدم.خب درسته شما حرفی نزدی،عملت عمل صادقانه نیست،وقتی اشمئزاز را نشان می دهی این اشمئزاز نشان تلخی وشیرین نبودن خربزه است.
والقانتین، قنوت به معنای تواضع و خضوع رفتاری است، قنوت یک عبادت نیست، قنوت آنحالت خضوعی است که در تمام رفتار و اعمال عبادی انسان دیده می شود، رام بودن انسان در برابر خدا، مثلا زمین هموار و رام رامی گویند عبد ذلول یا حیوانی که رام باشد می گویند عبد ذلیل، اگه معناش اینه ، متواضع بودن و آن رام بودن در برابر بندگی خدارا گویند.
والمنفقین، انسانهای با ایمان فقط به عبادات شخصی نمی پردازند. از مسئولیت اجتماعی هم خبر دارند وبه آن هم توجه دارند، اهل انفاقند، چه انفاق واجب وچه انفاق مستحب« والمستغفرین بالاسحار»اهل سحرند. حال شب خودش متفاوت با روز است، آن الطافی که خداوند برای اولیای الهی در شب نازل کرده است غیر از الطافی است که در روز نازل می کند. چون انسان در روز آن تطابق لسانی و قلبی را ندارد. نماز می خواند، حواسش جای دیگر است ، سرو صدا هست، خیلی چیزها قلب انسان را از قبله و توجه به خدا باز میدارد. در حالی که زبانت به ذکر خدا لهجاست،ولی قلب انسان متیم نیست، قلب انسان جای دیگریست، اما شب اینطور نیست. در شب کمتر این حالت پیش می آید، خصوصا وقتی شب از نیمه گذشت چرا. اکثر عموم مردم خوابند و تقریبا ثلث دوم شب که می گذرد، افراد تبهکار و آنهایی که دنبال خلافند، آنها هم به خواب مرگ فرو می روند، از آن ثلث آخر شب آخر شب که وقت سحر است، آنجا فقط اولیای الهی بیدارند و با حضرت حق به راز و نیاز مشغولند که در واقع در آنها مستغفرین بالاسحارند. سحر در واقع همان مقطعی است که تاریک وروشن است، بهش می گویند فجر کاذب، در مقابل فجر صادق است که دیگر موقع نماز صبح است و اذان صبح .
فجر کاذب به آن می گویندچون شب و روز با هم مخلوط و یک حالت نیمه روشنی در شب است و سایه روشن باصطلاح به آن می گویند، مثل کلمه سحر، سحر را سحر می گویند چون حق وباطل آن قاطی است و آدم نمی تواند بگوید این حق است یا باطل، سحر نیز همینطور است و انسانهای با ایمان کسانی اند که مستغفرین بالاسحارند، حال در تفسیر شریف عیاشی روایتی نقل شده است از ائمه معصومین علیهم السلام که اگر کسی یکسال تمام سحرها را به عبادت بپردازد جزء مستغفرین بالاسحار می شود، و الا با یک شب و دو شب و ده شب استغفار کردن انسان جزء مستغفرین محسوب نمی شودو استمرار باید داشته باشد، ویژگی هایش در روایات ذکر شده است. نکته ای که قابل تامل است آن است که همین ویژگی ها در سوره مبارکه احزاب آیه 35 ذکر شده است، که خداوند به انسانهای با ایمان تمام ویژگی ها را هم در زنان و هم در مردان مطرح می کند. همین ویژگی ها در قالب زنان مومن و مردان مومن ذکر شده است. خب اولش در آیه قبل بود که باصطلاح صفت اهل ایمان را ذکر کرده، ببینید ، مسلمین ومسلمات، خاشعین و خاشعات. مومنین و مومنات، قانتین و قانتات، صادقین و صادقات، صابرین و صابرات، خاشعین و خاشعات، متصدقین و متصدقات، صائمین و صائمات. تک تک اینها ذکر شده است حال می خواهیم بدانیم ترتیب در آن آیه غیر از ترتیبی است که در این آیه است، دوتا نکته قابل توجه است یکی اینکه در آیه مورد بحث اول ایمان وبعد صبر و بعد صدق بعد قنوت بعدانفاق بعد استغفار آمده است در این ایه ترتیب تقریبا به هم خورده است، اول قانتین ذکر شده است بعد صادقین، در حالی که در آیه مورد بحث ( آیه 17 سوره آل عمران) اول صابرین ذکر شده است، در آنجا در مرحله سوم صابرین ذکر شده است. حال در ذیل همین آیه 17 بعضی گفته اند اینجا با واو آمد اگر بدون واو می آمد معلوم می شد که تمام این صفات برای رفتن به بهشت و رضوان الهی لازم است ولی با واو آمده پس معلوم می شود که هر کدام از اینها ممکن است صفت راسخ یک مومن باشد، مثلا یک کسی فقط به قنوت راسخ است، یکی به انفاق راسخ است، یکی به صدق راسخ است یا اینکه نه، هر گروهی از اینها از یک دری وارد بهشت می شوند. یعنی لازم نیست که همه این صفات را افراد داشته باشند تا وارد بهشت شوند. نه، در حد نسبی این را دارند ولی ممکن است یکی بخاطر صبرش خدا بهش لطف بکند و بهشت را بر او ارزانی بدارد، یکی بخاطر صدقش. ما در بین بعضی روایات داشتیم که خداوند از انفاق و بذل وبخششی که یک فرد دارد خیلی خوشش می آید. حتی کفاری که مثلا دستگیر شدند پیامبر فرمودند اون طرف را بکشید ولی این رو نکشید، گفته برای چه مرا نمی کشید فرمود ما ماموریم از ناحیه خداوند که تورا نکشیم چرا که خدا ما گفته این آدم آدم با سخاوتی است و من از آدم باسخاوت خوشم می آید. خود سخاوت و انفاق یک ویژگی است که در خیلی ها اگه باشه ممکن است که حالا صفات دیگرشان هم خیلی پررنگ نباشد اما خداوند بخاطر همان صفت آنها را مورد لطف و مغفرت قرار می دهد . البته بعضی در همین آیه 17 سوره آل عمران قایل به ترتیب شدند وقتی انسان در برابر طاعات صبور شد و بر معصیت صبر کرد و آنوقت به صدق عملی و گفتاری می رسد،چرا؟ چون در برابر دروغ صبر می کند اگردروغ بهش بگویند،تهمت به او بزنندصبر میکند.وقتی به مرحله صدق رسید که انسان راستگویی شد آنوقت قنوت و خضوع در تمام اعمال و جوارحش آشکارمیشود واگر به مرحله خضوع در برابر دستورات الهی رسید،به مرحله انفاق میرسدودیگر نمی گوید که برای چی باید زکات وخمس بدهم.شح نفس (بخل نفس)دیگر پیدا نمی کند.آنوقت دستش برای انفاق باز می شود.واگر انسانی اهل انفاق شد آنوقت خدا توفیق استغفار در سحر بهش عنایت خواهد فرمود.این یک نکته که در تفاوت این دو آیات لازم بود اینجا ذکر کنم.
یک خاطره درذیل آیه 35 سوره مبارکه احزاب بگویم که در این آیه شریفه هم نکات خیلی جالبی هست:یکی از دوستان روحانی می گفت که در سفری که به ژاپن رفته بودم با یک خانواده ای آشنا شدم که پدر آن خانواده مسلمان شده بودآقای تاراکورا مسلمان شده بود ویک روز مارا برای ناهار دعوت کردندایشان دو دختر جوان نیز در خانه داشتند سر میز غذا بچه هاش آمدند نشستند البته آن بچه هاش بی دین یا بت پرست بودندبالاخره هیچ مذهبی ندارند حتی بت پرستی.می گفت:آن دو تا دختر از من پرسیدند که نظر دین اسلام در مورد زنان چیست؟ چقدر اهمیت به شخصیت زن می دهد؟ گفتم: در اسلام زنان پا به پای مردان در تمام صفات انسانی و فضائل اخلاقی مشترکند و اعتبار و اهمیت و شخصیت اجتماعی دارند. این آیه 35 سوره مبارکه احزاب را خواندم: (إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَتِ وَ الْقَنِتِینَ وَ الْقَنِتَتِ وَ الصَّدِقِینَ وَ الصَّدِقَتِ وَ الصَّبرِِینَ وَ الصَّبرَِاتِ وَ الْخَشِعِینَ وَ الْخَشِعَتِ وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقَتِ وَ الصَّئمِینَ وَ الصَّئمَتِ وَ الحَْفِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَفِظَتِ وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَ الذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لهَُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِیمًا) که در همه اینها، زن و مرد باهم برابرند. می گوید : اینها گیج شده اند که این چه مذهبی ست که اینقدر برای انسان و شخصیت او چه زن و چه مرد اهمیت قائل است ؟ و بعد می گفت: که اینها مطالعات خود را در مورد اسلام شروع کردند و هر دوی اینها هم مسلمان شدند، توجه به این آیات از زوایای مختلف خیلی مورد توجه است.
والحمدلله رب العالمین
جلسه 3/10/1391 استاد: آقای میرکتولی
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
* الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا ءَامَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ- الصَّابرِِینَ وَ الصَّادِقِینَ وَ الْقَانِتِینَ وَ الْمُنفِقِینَ وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحَار[1]
بعد از آنی که اوصاف کافران و جزای اعمال آنها در دنیا و آخرت مطرح شد و خزی دنیا ، عذاب آخرت بود در آیه 15 و 16 سوره مبارکه آل عمران به ویژگی های مقابل کافران یعنی متقین و الّذّین آمنوا پرداخت و اینکه آنان در قیامت دارای حیات طیّبه و زندگی پر تنعّمند، ویژگی های متقین ، یا ایّها الذین آمنوا= کسانی که دارای ایمان واقعی و جوانحی و جوارحی بودند را قرآن کریم در 5صفت خلاصه کرد که اینها صفات راسخ این مومنان است که هر یک از این مومنان در یکی از این صفات راسخ قدم و ثابت قدم باشد، بالاخره صفات عمومی را دارد ولی معروف به صدق است و یا معروف به صبر یا معروف به انفاقست و یا از ویژگی های دیگر نیز کم و بیش برخوردار است.
و اما مهمترین صفتی که در اهل ایمانست ،مسأله إستغفار بالأسحارست. طلب مغفرت در سحر که سحر در واقع همان یک سوم آخر شب یا یک هشتم آخر شب به تعبیری معنا شده است. تعبیر بعضی هاست که بعد از آن طلوع فجر صادق و اذان صبح است. و قرآن کریم در بعضی از آیات فرمود که " وَ هُوَ الَّذِى جَعَلَ الَّیْلَ وَ النَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُورًا" [2]
یعنی خداوند روز را جانشین شب قرار داد، در منابع روایی است: که یکی از اصحاب امام جعفر صادق علیه اسلام خدمت ایشان رسید و عرضه داشت: که گاهی من شب را خواب می مانم ، آیا می توانم بعد از نماز صبح که همچنان شب است ، نماز شب را بخوانم ؟ فرمود: آری می توانی. و این آیه را تلاوت فرمود که خداوند روز را جانشین شب قرار داد و حضرت در ادامه فرمود: این سخن مرا برای اهلت بازگو مکن که آنها بد عادت می شوند.[3]
خب، مستغفرین بالأسحار! کسانی که در سحرها استغفار می کنند در پیش حضرت حق و در عند خداوند مقتدر ، از یک احترام و اعتبار ویژه ای برخوردارند. گاهی هم سوال کردند آنانی که اهل سحرند، که گفت:
صمت و صوم و سحر و ذکر دوام نا تمامان جهان را کند این پنج تمام
بالاخره هر کسی که نا تمامه و بخواهد تمام بشود راهش اینست.
بالاخره آنانیکه به مرحله علم رسیده اند، به مرحله عمل رسیده اند از عالمان ربّانی شده اند ، راهش اینه! وگرنه ما در دوران تحصیل خودمان هم آدمهای خوش حافظه زیاد دیده ایم، آدم های پر کار هم زیاد دیده ایم، اما به جایی نرسیده اند!! کسی اگر بخواهد به جایی برسد، راهش استغفار در سحر است که اولیای الهی سفارش می کردند که فصل پائیز و زمستان ، بهار مومنان است که شبها طولانی و می توانند استراحت کافی داشته باشند. و در آن انتهای شب به عبادت بپردازند و روزها هم آنقدر کوتاهست که می توانند روزه بگیرند. در فصل بهار که شبها کوتاه و روزها بلندست ، شب بیداری مخصوصا برای جوانان سخت است ولی پاییز و زمستان ، بهار اهل ایمانست؛ استغفار در سحر خیلی مهمست. خوش به حال آن عمامه به سری که اهل سحرست. گفت: آن که سحر ندارد، از خود خبر ندارد.
به قول یکی از اساتید آنقدر بخوابید که در قبر بپوسید. بعضی ها پر خوابی دارند، پر خوری دارند؛ بعضی وقتها آن کاری که دشمن نمی تواند با ما انجام دهد همین پر خوابی ، پر گویی و پر خوری با ما انجام می دهد. دشمن مگر با انسان چیکار می کند؟ دشمن می خواهد جلوی رشد انسان را بگیرد، نمی تواند رشدشما و بزرگ شدن شما را ببیند، نمی تواند به جایی رسیدن شما را ببیند، تحمل نمی کند. دشمن اینطوریه! حال آن کاری که از دشمن بر نمی آید ، خودمان با خودمان انجام می دهیم. همین طوری آسان که نمی شود به مدارج عالیه رسید، بالاخره باید سختی کشید.
الان هم درواقع بعضی ماها کم می خوابیم اما بد می خوابیم خوابیدن نامناسب مثلا یک شب اوضاع مردم را بهم می زند که الان هم اینطوری شد می بینید بیماریها زیاد شد.اول طلوع آفتاب اینهمه انرژی از دست می ره،چقدر عمر تلف میشه،سلامتی و شادابی آدم زیر سوال میره.که عمده خواب مفید هم قبل از انتصاف لیل است(قبل از نصف شب)ولی الان مردم ساعت9 شب به بعد تازه اول بیداری شان هست.
آنهاییکه قبلا می زیستند همگام با طبیعت زندگی می کردند.الان ما بر خلاف طبیعت داریم زندگی می کنیم.آنها باروز بیدار بودند باشب می خوابیدند اصلا سلول های چشم آدم در روز استراحت نمی کند یعنی یکساعت خواب شب برابر هشت ساعت خواب روز هست.منتها متاسفانه این جابجایی بخصوص برای اهل علم خیلی آسیب می رساند که در واقع سحر از دست می رود اون به اصطلاح لحظه های خلوت باحضرت حق،انس و عشق بازی با حضرت ربوبی از دست می رود.سؤال کردند از امام صادق علیه السلام که چرا اینهایی که اهل سحرند چهره هایشان نورانی است و نور و طراوت دارند؟حضرت فرمود:وقتی اینها بانور بانور آسمان و زمین محشورند،خدا یک ذره از نورش را می زند به صورتشان،و اینها نور و جلوه پیدا می کنند.
خب روی این بحث استغفار در سحر در سوره یوسف آیه 97 که بچه ها بعد از اینکه به اشتباه و خطای خودشان پی بردند گفتند: قَالُواْ یَأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِِینَ.گفتند: بابا جان ما اشتباه کردیم در درگاه الهی برای ما طلب مغفرت کن چون ما خطاکار بودیم.
خب در اینجا پدر نفرمود خب باشه من برایتون دعا می کنم،فرمود: قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَک ُمرَبىِّ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیم.یعنی بزودی برایتون طلب مغفرت می کنم.ودر روایت هست که«اخرها الی لیلة الجمعه» اینکه چرا حضرت سریع جواب نداد،دوتا فلسفه دارد:بعضی ها گفتند این فرق بین پیر و جوان است از جوان وقتی چیزی را میخای،سریع جواب میده.اما آدم های مسن سریع جواب نمیدن طرف رادر حالت انتظار نگه می دارند.نفرمود باشه الان من برایتون طلب مغفرت می کنم حل می شود،فرمود: سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبىّ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیم،بزودی برایتون از خدا طلب مغفرت می کنم که می دانم خداوند غفور و رحیم است.
این مطلب در سوره مبارکه یوسف است که پدراین را به تاخیر انداخت و به سحر جمعه موکول کرد.چون سحر جمعه ؛خصوصا شب جمعه و روز جمعه سید الایام و سید الیالی هست.خیلی مهمه و فرصتی است که انسان می تواند با حضرت حق ارتباط برقرار کند.
خب این یک شاهد که رسیدن به مقام قرب و استجابت دعا ،موکول می شود به وقت سحر.
باز در سوره مبارکه اسراء آیه 79 و 78 أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً می بینیم که خداوند برای شب حرمت و عظمتی قائل شده که برای روز آن حرمت نیست وبرای سحر از لحظات شب حرمتی قائل شده که برای باقی ساعات شب اون اهمیت و ارزش وشرافت نیست.
شرافت نیمه شب گذشتن خیلی مهمه. بلحاظ اینکه اون موقع دیگه، حالا قران کریم بعد می رسیم که در بعضی از سوره مزمل به پیامبر میگه که چکار بکن که اون «ان لک فی النهار سبحا طویلا» یعنی روز تلاش زیاد که سبح یعنی تلاش زیاد سبح به معنای شنا کردن، جنب و جوش کردنه شاعر گفت: تو از من سباحی مجوی گفت ای نهری هیچ شنا کردن دانی بگفت نی از من تو سباحی مجوی. به ماهی میگن سابح یعنی شنا کننده ماهر.
حال قران کریم می فرماید« ان لک فی النهار سبحا طویلا» ای پیغمبر تو در روز خیلی تلاش داری. در آیه 7 این سوره. و روز فرصت اینکه با حضرت حق خلوتی صورت بگیرد نیست و این وقت ملاقات را خداوند به شب موکول می کند در این آیه. که این وقتی است که پیامبر باید از خواب برخیزدو با حضرت حق مشغول راز و نیاز و ذکر شود.
قبل این آیه فرمود « انا سنلقی علیک قولا ثقیلا» تو گفتار سنگینی را از خداوند داری دریافت می کنی. البته قران ضمن اینکه بیان للناس است، ضمن اینکه روان و سهل است، چون شریعت ما شریعت سهله و روانه اما سبک نیست بلکه وزین است.مثلا عبارات گلستان سعدی خیلی روانه و در ضمن روانی خیلی پرمعناست، پر مغز و سنگینه. کلام کلام تهی نیست که تنها عبارت پردازی باشد. قرآن کریم پر هست ضمن اینکه پر و ثقیل است اما در عین حال بیان للناسه. « لقد یسرن الذکر». ضمن اینکه روان وموزونه پویا و وزینه.
« ان ناشئة الیل هی اشد وطئا واقوم قیلا» ناشئه لیل، نشئه شب، بیداری شب و تکاپوی شب هی اشد وطئا، وطا یعنی تواطئ، متواطئا. متوافقا. در روز چون انسان زبانش با قلبش و حواسش خیلی انطباق نداره، بچه رد می شه، صدای ماشین میاد یا اتفاقی دیگر می افته. لذا قلب و زبان و حواس آدم خیلی هماهنگی و انطباق ندارد در روز. اما شب اموری که بخواد ذهن انسان را به خودش مشغول کنه از دیدنی ها و شنیدنی ها و سر و صدای مردم و اقوال مردم، اینها نیست و لذا قلب انسان با زبان انسان توافق و هماهنگی بیشتری دارد. قران کریم هم همین را می گوید « ان ناشئة الیل هی اشد وطئا واقوم قیلا» لذا بیداری شب، ناشئه شب هم استوارتر و هم توافق آن بین قلب و زبان بیشتر. انسان هم استقامت قولش بیشتر وهم توافق زبان و قلب بیشتر و نمودارتر هست. خب حالا این پیامبری است که در نیمه شب برخیزد و بهش دستوری رسید که « و من الیل فتهجد به نافلة » در سوره مبارکه اسراء. در این سوره آیه 78 نمازهای واجب را برای همگان ذکر کرده است « اقم الصلاة لدلوک الشمس الی غسق الیل» نماز را به پا دارید از دلوک شمس.. یعنی وقت زوال خورشید که وقت ظهر ونماز ظهر و عصره. الی غسق الیل. غسق یعنی پایان شب یا نیمه شب که وقت نماز عشاست. چهار نماز در این مقطع خوانده می شود، ظهر و عصر ومغرب وعشا.
« و قران الفجر ان قران الفجر کان مشهودا» و قران فجررا بخوانید، قرانی که در موقع فجر صادق است یعنی نماز صبح. چرا؟ « ان قران الفجر کان مشهودا» چرا میگه قران فجر مشهوده مگه نماز های دیگر مشهود نیستند؟ مشهود بودنش برای دو گروه است. چون سایر نمازها را ملک های یومیه و نهاری یا ملک های لیلی ثبت می کنند. اما نماز صبح وقتی است که ملائکه شیفت عوض می کنند. ملائکه شب می روند و ملائکه روز پست را تحویل می گیرند لذا هم آنهایی که بالا می روند ثبت می کنند و هم آنهایی که جدیدا آمدند ثبت می کنند. لذا نماز صبح آن هم در وقتش خیلی با اهمیت است.
از مرحوم قاضی نقل شده است که من در وجب به وجب زمین های اطراف حرم امیرالمومنین نماز شب خوانده ام و هر قسمت از این زمینها فضیلتی داره که قسمتهای دیگه نداره و من این را چشیدم و در ک کردم. خب این را هر کسی که اهلش باشد این معانی را درک می کنه و می چشه.
«ان قران الفجر کان مشهودا» تا اینجاش که عمومی است یعنی بر همگان نماز های خمسه یومیه واجبه. اما از اینجا به بعد خطاب به پیغمبره« و من الیل فتهجد به» من الیل، من آن تبعیضیه است یعنی قسمتی از شب را مشغول به تهجد شو. تهجد به معنای ذکر و حجود هست یعنی تواضع و بندگی و مناجات با حضرت حق که همان نماز شب باشه. پس به پیامبر فرمود: پاسی از شب را بیدار باش و به نماز بگذران « نافلة لک » نافله از نفل یعنی زیادی و معمولا نافله را به نماز مستحبی معنا می کنند. اما نماز شب بر پیامبر واجب بود و در اینجا چیزی مقدر هست. نافله در اینجا به معنای مستحب نیست « فتهجد به فریضة نافلة»یعنی این نماز تو فریضه است فریضه ای که اضافه بر دیگرانه. دیگران پنج نماز واجب دارند اما تو شش نماز واجب داری. نافله به معنای زیادی هم آمده.
همانطور که خداوند به حضرت یوسف می فرماید: ما نافله به او دادیم یک فرزند اضافه به او دادیم نافله یعنی زیادی. پس در این آیه به معنای مستحب نیست. پیامبر یک فریضه اضافه داشت، و آن فریضه نماز شب بوده است. اینها از احکام اختصاصی نبی است که مرحوم علامه صاحب جواهر در کتاب نکاحش 40 تا از خصائص نبی را ذکر کرد یعنی احکام اختصاصی در شریعت که فقط بر پیامبر واجب بوده و بعضی مثل علامه حلی تا 70 مورد از احکامی را که شخصا فقط بر پیامبر واجب بوده اما بر دیگران مثلا مستحب یا مکروه بوده را ذکر کرده است
در این آیه هم تعبیر عجیبیه، نمی فرماید « و من الیل فتهجد به نافلة علیک » بلکه دارد لک چون اگر علیک بود یعنی تکلیف بر گردن توست « ان الصلاة کانت علی المومنین کتابا» علی المومنین یعنی بر گردنشه، تکلیفه. اینجا هم نفرمود نافلة علیک نه بلکه می گوید ما این موهبت و لطف را به تو کردیم که نماز شب را به تو واجب کردیم نافلة لک یعنی این نافله برای توست به نفع توست به سود توست. می گویند فلانی له فلانی شهادت داده یا علیه فلانی شهادت داده. علیه یعنی به ضرر، به زحمت اما له یعنی به نفع او. خب اینکه ما نماز شب را واجب کردیم اینکه به نفع توست. حال خوش به حال آن کسانی که نماز شب می خوانند چقدر سریع رشد می کنند. مثلا آن کسانی که سریع مسائل علمی براشون حل میشه و به بار مینشینه، این همان رمز و کد را دارد.
بعد فرمودند همین نافله است که تورا به مقام محمود می رساند« عسی ربک یبعثک مقاما محمودا» اگر هر کسی در این عالم حمد میشه، اگر اخلاقی در این دنیاست، میراث پیغمبره. اگر دانشگاهها و حوزه ها هستند میراث پیغمبره. اگر سجایای اخلاقی و انسانی حمد میشه ، همه اینها مال پیغمبره.
خب پیغمبر اسلام به مقام محمود یعنی مقام شفاعت رسیده که این در جای خودش در سوره مبارکه حمد بحث شد که درستکه حمد از آن خداست که حضرت علی علیه السلام فرمود:« لا یحمد حامد الا ربه » هر کسی هم چیزی را می ستاید در واقع خدا را می ستاید.
اما پیغمبر محمود است چرا؟ چون پیامبر در قیامت پرچم حمد به دستشه. یعنی اولین و آخرین که جمع میشن در اونجا امام صادق فرمود: تمام پیروان انبیاء چنگ به دامان انبیاء می زنند. انبیاء نمی توانند شفاعت بکنند، تمام انبیاء چنگ به دامان پیامبر بزرگوار می زنند و پیامبر اسلام کسی است لواء حمد الهی در دستشه. الحمد لله رب العالمین. و او دارای مقام شفاعت کبری است. حالا چه جوری به این مقام شفاعت کبری رسیده؟ طبق همین دستور دیگه. چون « فتهجد به» صیغه امره. صیغه امر هم که ظهور در وجوب داره. پس کلمه نافله دیگر به معنای مستحب نیست. چون ناهماهنگی پیش میاد و باید بگوییم این فریضه نافلة(زیادی) بوده در برابر فرائض دیگه ای که همگان دارند.
خب این هم یکی ازمهمترین آیاتی که دلالت بر اهمیت استغفار در شب و نماز شب و ذکر سحر دارد باز در سوره مبارکه سجده آیه 16 در مورد اهمیت انسان هایی که شب برمی خیزند داریم «« تَتَجَافىَ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبهَُّمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُون»یعنی کسانی که می کنند و جدا می کنند پهلوشان را ( جنوب به معنای پشت و پهلوست ) از مضاجع ( مضاجع همان مضجع است یعنی بستر و محل استراحت) یعنی خود را از رختخواب می کنند و جدا می کنند خود کندن از این رختخواب دشواره. اونوقت شیطان هم اونجا نشسته میگه حالا یه چرت بزن 5دقیقه دیگه 10 دقیقه دیگه.
از مرحوم آقا بزرگ طهرانی رضوان الله تعالی علیه در باره شیخ مرتضی طالقانی که از اولیاء الهی در نجف بود پرسیدند شیخ مرتضی چه جوریه فرمود: شیخ مرتضی مثل اون بچه طلبه ایست است که تازه به مدرسه آمده گفتند آقا منظورت چیه؟ فرمود آخه آدم وقتی طلبه میشه خیلی اعتقادات پاکی داره نماز جماعت شرکت می کنه، دعای ندبه را سر وقت میره، دعای کمیل می خواند، نماز شب داره. ولی سال به سال انسان رنگ می بازه، هم اعتقادات ضعیف میشه هم عمل آب میره. بعد هم می بینه نماز صبحش هم قضا شده. لذا فرموده بود شیخ مرتضی مثل اون بچه طلبه ایست که تازه به مدرسه اومده.
شیخ عباس قمی می فرمود: من متوجه می شوم که ملائکه مرا بیدار می کنند در خاطراتش هست روزهایی که خیلی اعمال صالحه داشتم شب صدای ملائکه را می شنیدم که حاج آقا بلند شو وقت نماز شبه . بعضی اوقات که اعمالمون کمتر بود صدا می زدن اقا نماز آقا نماز . بعضی روزها که هیچ نداشتیم صدا میزدن آهای پاشونماز، اینجوری داد می زدن آشیخ پاشو نماز. می گفت من صداشون رو می شنیدم، فکر می کردم چرا اینها اینجوری صدا می زنن نگاه کردم اعمال روزم تاثیر داره در اینکه اینا منو چه جوری صدا بزنند.
فرمود تتجا فی جنوبهم عن المضاجع اینها می کنند پهلوهاشان را از بستر. یدعون ربهم خوفا و طمعا خدارا می خوانندبا خوف. یعنی مومن همیشه بین خوف و طمع است.خوف و رجاهست. هم ترس از جهنم داره هم طمع در بهشت و رضوان الهی. « و مما رزقناهم ینفقون» مومن هم فقط اون نیست که اهل نماز و نماز شب باشه ولی اهل انفاق نباشه. بلکه« هم تتجا فی جنوبهم عن المضاجع هستندو هم رزقناهم ینفقون »اینجوری نیست که فقط عبادات جسمانی داشته باشند. قران کریم بعد می فرماید: « فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِىَ لهَُم مِّن قُرَّةِ أَعْینٍُ جَزَاءَ بِمَا کاَنُواْ یَعْمَلُون » اینها نمیدانند که خدا براشون چی مقدر کرده است که در واقع شادابی و نور چمشون میشه. قرة العین میشه و اشک سرد چشم میشه براثر شادابی. ( چون اگر اشک چشم برای مصیبت باشه خیلی گرمه ولی اگر برای خوشحالی باشه سرده) و قران میگه اینها نمی دونند چی براشون مقدر کرده. بعد می فرماید « افمن کان مومنا کمن کان فاسقا لا یستوون» اینها با هم مساوی نیستند هیچ کس در هیچ جای دنیا بین انسانهی فاسق و مومن تسویه قائل نیست.« امن هو قانت آناء الیل» کسی که سحر دارد عالم هست اما کسی که سحر ندارد این عالم نیست که چون خودش چیزهایی رو که بلده عمل نمی کنه چه جوری میخاد به مردم تعلیم بده که اونها عالم بشن.
قرآن می فرماید: « افمن کان مومنا کمن کان فاسقا لا یستوون» اونجا هم میگه .« امن هو قانت آناء الیل ساجدا یرجوا...» اون بهتره یا اون کسی که اصلا دین نداره؟ نه اینها مساوی نیستند. معلوم مشه که اون دسته اول جزء عالمانند و دسته دوم کسانی اند که از علم محرومند.
امید واریم که خداوند متعال به همه ما توفیق درک حقایق ایمان و درک لذت معنویت و شب زنده داری را عنایت وکرامت بفرماید.
و الحمد الله رب العالمین. 9/10/1391
[1] آل عمران/16و17.
[2] فرقان/62.
[3] فی تفسیر على بن إبراهیم حدثنی أبى عن صالح بن عقبة عن جمیل عن أبى عبد الله علیه السلام قال: قال له رجل: جعلت فداک یا ابن رسول الله ربما فاتتنى صلوة اللیل الشهر و الشهرین و الثلاثة فأقضیها بالنهار أ یجوز ذلک؟ قال: قرة عین لک و الله، قرة عین لک و الله قالها ثلاثا ان الله یقول: وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً الآیة فهو قضاء صلوة النهار باللیل، و قضاء صلوة اللیل بالنهار، و هو من سر آل محمد المکنون/ نورالثقلین/ج4/ص26.
اِنَّ الدِّین َعِندَاللَّهِ الْاسْلَام ُوَمَا اخْتَلَفَ الَّذِین َأُوتُواْ الْکِتَابَ إِلَّا مِن بَعْد ِمَاجَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیَا بَیْنَهُم ْوَمَن یَکْفُرْبَِایَاتِ اللَّهِ فَإِنّ َاللَّهَ سَرِیعُ الحِْسَاب(19)
آیه 19 ازسوره مبارکه آل عمران دارای سه فصل است:
فصل اول : دین درپیشگاه حضرت حق به عنوان دین مقبول و دین مرضی،تنها دین اسلام است که از بدو خلقت تا ختم رسل همان دین واحد باجوهر ذاتی واحد به انبیاء القاء شده است اگر چه انبیاء درشریعت ومنهاج مقداری درفروع دین و امور جزئی بایکدیگرفرق داشتند اما درخطوط کلی دین بایکدیگر متحد بودند و امت واحده داشتند و ابراهیم پدرموحدان عالم وکسی بود که همگان را به نام مسلمان نامگذاری کرد. درفصل دوم سخن به میان آمد که از اختلافی که درخطوط کلی دین اسلام بامسیحیت و یهودیت رایج، دیده می شود آیا ره آورد انبیاء است یا دستاورد عالمان سوء و افراد نفوذی درون دین است. گفتیم که اختلاف اهل کتاب اختلاف قبل العلم نیست بلکه این اختلاف اختلاف بعدالعلم وبعد از تبین آیات حضرت حق میباشد دراین بخش مقداری سخن باقیمانده و بعد به فصل بعد در کفر به آیات الله که خداوند سرعت حساب دارد سخن به میان خواهیم آورد.
فصل دوم : اختلاف در دین بعد از تبین و بعد از آمدن علم و آگاهی ظلم محسوب میشود و بغی است آنگاه سخن بر سر این است که اختلاف تارة فی الدّین است و اخری عن الدین است واختلاف علماء سوء اختلاف در دین بود و نه اختلاف عن الدین.توضیح ذلک اینست که گاهی عالمان دینی بخاطر منافع شخصی و دنیا پرستی و فرصت طلبی آیات حضرت حق را کتمان میکنند و بر ای گل آلودشدن آب اصل ایمان و اصل نبوت و اصل معاد و انبیاء سلف را تحریف می کنند این اختلاف درخود دروازه دین و دژ مستحکم دین است یعنی یک کودتای درونی است اختلاف علماء اهل کتاب از این قبیل بود و آیات زیادی از قران این را نشان میدهد. اما یک نوع اختلاف داریم که اختلاف بیرونی است یعنی بعد از آنکه پیروان یک مکتب خطوط کلی آن مکتب را پذیرفتند آنگاه در بیرون از دروازه دین و در خارج از چارچوبه شرع به نزاع و تفسیرهای نفسانی می پردازند این اختلاف بیرونی است عن الدین است یعنی بیرون ازدروازه شریعت و دین گاهی وقتها اختلاف می کنند . اختلاف عالمان دینی ما اینگونه است اختلاف فتوای علماء ما اینگونه است اختلاف درمتن دین نیست که اصل کتاب را زیرسوال ببرند اصل نبوت راتحریف کنند و یا در اصل معاد و مواقف قیامت تردید کنند نه، اختلاف اینها دربرداشت ازدین درمسائل فردی وجنبی است حتی اختلاف بین شیعه و سنی اختلاف در اصل دین نیست یعنی آنها پیامبر را زیر سوال نبردند در اصل الوهیت اله تردید نکردند در اصل نبوت نبی تردید نکردند انبیاء سلف را زیر سوال نبردند در اصل رسالت شناسی و معاد شناسی تردید نکردند بلکه بحث برسر این بود که بعد از پیامبر چه کسی صلاحیت رهبری و نقش راهبردی مسلمین را دارد آیا پیامبر برای خودش خلیفه ای تعیین کرده یانه؟ اختلاف در وصایت نبی است و نه در اصل نبوت. این اختلاف عن الدین است.
از آیات قرآن شواهد زیادی وجود دارد مثلا آیات 174و 213از سوره بقره شاهد بر این است که اختلاف اهل کتاب فی الدین بود و نه عن الدین آیه 174 ازسوره مبارکه بقره می فرماید« إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتَاب »کتمانشان در من الکتاب بود و نه عن الکتاب.« وَ یَشْترَُونَ بِه ثمََنًا قَلِیلاً أُوْلَئکَ مَا یَأْکلُُونَ فىِ بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَ لَا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَمَةِ »کسانی که در متن دین اختلاف و کتمان راه انداختند به سانسور درون دینی پرداختند خداوند در قیامت به آنها با نظر رحمت نمینگرد «ولا یزکیهم و لهم عذاب الیم»* اولئک الذین اشتروا الضلالة باالهدی والعذاب بالمغفره فما اصبرهم علی النار(175) ذلک بان الله نزل الکتاب بالحق»(176).خداوند تورات و انجیل را به حق نازل کرد اما آنان به ناحق کتاب را سانسور کردند «وان الذین اختلفوا فی الکتاب لفی شقاق بعید»(176))کسانی که فی الکتاب اختلاف کردند اینها شقاق دارند و دور از حق اند و در گیری و مقابله را در دین راه انداختند. خب این اختلاف فی الکتاب است که کار علمای اهل کتاب است که دست به این جنایت بزرگ زدند مثلا در مورد الوهیت چکار کردند؟خدایان چند گانه را،تثلیث را در بین مردم رواج دادند. در مورد انبیاء سلف دست به سانسور زدند درمورد خود عیسی مسیحت تردید ایجاد کردند که مثلا عیسی مسیح آیا حلال زاده بود یا نه؟ و مباحث دیگری که درخود قرآن هم به آنها اشاره شده است.
باز در آیه213 ازهمین سوره بقره می بینیم که اختلاف، فی الکتاب معرفی شده است.که دراین آیه میفرماید:« کاَنَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّنَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَینَْ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیَا بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یَهْدِى مَن یَشَاءُ إِلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» در خود دین اختلاف نکردند جز کسانی که دین را دریافت کردند« من بعد ما جاءتهم البینات بغیا بینهم»که سیاق آیه ،عین آیه مورد بحثمان یعنی آیه 19 آل عمران است که اختلاف بعد ماجاءتهم البینات است «بغیا بینهم فهدی الله الذین امنوا لمااختلفوا فیه من الحق باذنه والله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم»که باز اینجا اختلاف در دین است که توسط عالمان سوء وکسانی که به آنها کتاب رسیده بود مطرح شد.
آیه دیگری که محل استناد است،آیه 110سوره مبارکه هود است که باز اختلاف در دین را به عالمان سوء اهل کتاب نسبت می دهد«ولقد اتینا موسی الکتاب فاختلف فیه»ما به موسی تورات دادیم ودر خود کتاب اختلاف شد «ولولا کلمة سبقت من ربک لقضی بینهم و انهم لفی شک منه مریب »که اگر در گذشته از سوی خداوند سخنی نرفته بود اراده نشده بود و آنها را به خود واگذارد همان گاه میان آنان اختلاف و داوری می شد یعنی همان موقع خداوند میان آنان داوری می کرد خب باز ببینید که اینجا اختلاف در خود کتاب مطرح است یعنی در اصل الوهیت در مسئله وکالت حضرت موسی، در خود رسالت حضرت موسی وقتی تردید بشود دررسالت حضرت عیسی وقتی تردید شود در آن پیام الهی و آسمانی که الوهیت باشد باز هم تردید پیش خواهد آمد.
تکمیل کننده این سخن ،کلامی از حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه شریف است که در کلمه 317 از کلمات قصار عده ای از یهود خدمت حضرت علی علیه السلام می رسند و به حالت اعتراض و تمسخرمی گویند که« ما دفنتم نبیکم حتی اختلفتم فیه» یعنی شما هم که پیامبرآسمانی داشتید اینهمه به ما در قرآن اعتراض کردید که اختلاف در کتاب دارید شما هم که هنوز پیامبرتان را دفن نکرده بودید که در سقیفه جمع شدید و اختلاف براه انداختید.که حضرت علی علیه السلام می فرماید که:«ما اختلفنا فیه بل اختلفنا عنه» ما در خود نبوت پیامبر اختلاف نکردیم بلکه ما بیرون از دروازه دین با یکدیگر به نزاع و اختلاف برخاستیم که در بحث جانشینی و مسائلی از این دست بود که چه کسی باید جامعه راد اداره بکند اما در الوهیت اله تردیدی نشد که خدا یکی است یا دو تا.در نبوت نبی تردید نشد در انبیاء سلف و درنبوت خود نبی خاتم ،در مساله قیامت و در خود قرآن هم ما تردیدی نکردیم یعنی که مثلا قرآن تحریف یا سانسورشده باشد یا اتفاقات ناگوارتری افتاده باشد.لذافرمود ما اختلافمان بیرون از دروازه دین بود اما شما اختلافتان در خود دین بود. بعد حضرت فرمودند که شماها کسانی بودید که خداوند دریای سرخ را برای شما شکافت اما هنوز گام های شما خشک نشده بود که گفتید«یاموسی اجعل لناالها کما لهم آلهه فقال انکم قوم تجهلون»( 137اعراف).
حضرت علی علیه السلام باز در این کلمه قصار می فرماید «ولکنکم ما جفت ارجلکم من البحر حتی قلتم» هنوز شما در متن معجزه الهی بودید یعنی تازه از دریا آمده بودید بیرون،هنوز پاهاتون خشک نشده بود رو به موسی کردید گفتید ببینید اینها خدای مجعول دارند اینها بتها دارند و در برابر بتها سجده میکنند،ما هم خدایی داشته باشیم که قیافه قشنگی داشته باشد مثلا او را ببینیم لمسش کنیم،باهاش صحبت بکنیم« اجعل لنا الها کما لهم آلهه» که موسای کلیم با عصبانیت فرمود « فقال انکم قوم تجهلون» که خیلی شما جاهل و نادانید که به دنبال خدای مجعولید در حالیکه خدای شما خدای جاعل و آفریننده است شما بدنبال خدایان مسموع و مجعول هستید.که اینجا حضرت علی علیه السلام دارد خط سیر اختلاف را روشن میکندکه اختلاف عالمان دینی اهل کتاب در کجا بود اما مسلمانان اختلافشان بیرون از دروازه دین یعنی «اختلفنا عنه ما اختلفنا فیه» بود.
نکته دوم که در بحث امروز ضروری به نظر می رسد اینست که در این آیه شریفه دیدیم که خدای بزرگ منشاء اختلاف را بغی وستم عالمان دینی معرفی کرد که ستم و بغی دو گونه است:تارة بغی و ستم به مال یا عرض و یا جان یک مظلوم است.از این به معصیت کبیره و ظلم تعبیر می شود. اما اگر بغی و ستم به خود دین و متن دین باشد،در اینجا کفر محسوب می شود.
ما گاهی شاهد هستیم که بعنوان مثال حاکمانی می آیند یا افرادی بعنوان متولیان دین می آیندکه دست به تحریف دین نمی زنند حکمی بر خلاف کتاب نمی کنند اما حقوق دیگران را پایمال می کننداینها آدم های متجاوز و ستمگرندکه این ها فاسق محسوب می شوند؛چون به دین عمل نمی کنند اما اگر همین آدم اصل قانون اسلام را زیر سوال ببرد و انکار و رد و توهین کند دیگه کفر او کفر عملی نیست بلکه کفر او اعتقادیست.
برای روشن شدن مطلب عرض شود که در روایات ما هست که نماز یکی از واجبات اسلامی است «من ترک الصلوة متعمدا فقد کفر» که این کفر،کفر عملیست و الا اگر کفر اعتقادی باشد و فرد، کافر و مرتد شود قتل او واجب و اموالش بین ورثه تقسیم می شود و زنش هم از الان باید عده وفات نگه دارد نه عده طلاق. پس مقصود روایت کفر عملیست نه اعتقادی. یا در آیه شریفه97 آل عمران است که « فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمین» کسیکه مستطیع باشد و مکه نرود خدا می فرماید« من کفرفان الله غنی عن العالمین» ،ترک حج کفر است اما کفرعملی نه اعتقادی.یک وقت کسی می گوید حج یعنی چه نماز یعنی چه پیغمبر یعنی چی اینها کشکه، این می شود کفر اعتقادی، این آدم مرتد است و قتلش واجب. چون اساس دین و اصل دین را انکار می کند که این همان اختلاف فی الدین است نه اختلاف عن الدین. ولی کسیکه مثلا عمدا نماز نمی خواند این فرد کفر عملی دارد ولی کفر اعتقادی ندارد چون منکر خدا که نیست حال به هردلیلی نماز نمی خواند.
در مساله ظلم هم همینطوره که یکوقت فرد به یک مظلومی به مال کسی به آبروی کسی به ناموس کسی دست درازی می کند و خودش هم می داند که خطاکاره این می شود ظلم و بغی،اما کفر محسوب نمی شود.در آیه شریفه در همین سوره آل عمران باید بین فصل دوم و فصل سوم حلقه ارتباط درست کنیم در فصل دوم فرمود که کسانیکه آیات حضرت حق به آنها داده شد «وما اختلف الذین اوتوا الکتاب الا من بعد ما جاءهم العلم بغیا بینهم »که این ظلمی بود که اختلاف در دین کردند.بعد فرمود« و من یکفر بایات الله فان الله سریع الحساب» یعنی بغی اینها اختلافشان فی کتاب الله که کار به کفر می رسد آنهم کفر اعتقادی نه کفر عملی، که سرعت حساب الهی را بدنبال دارد خب پس اگر مظلوم یک انسان متدین و متشرع باشد،این بغی در حد کناه کبیره و ظلم و فسق است اما اگر ظلم به خود دین به متن دین به ره آورد انبیاء باشد این بغی،کفر است و کفر اعتقادی؛و منجر به عکس العمل سریع حضرت حق می شود.
در سوره مبارکه مائده آیه 45 همین مطلب را داریم « وَ کَتَبْنَا عَلَیهِْمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَینَْ بِالْعَینِْ وَ الْأَنفَ بِالْأَنفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَّهُ وَ مَن لَّمْ یحَْکُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَئکَ هُمُ الظَّالِمُون » این حقوق جزایی را در تورات برای ما نقل می کند پس معلوم می شود که تورات صرفا یک سری اخلاقیات و بشارت نبوده است؛ قوانین جزایی هم در آن بوده است کسی که حکم بما انزل الله نکند، نمی گوید من حکم بغیر ما انزل الله هرکسی که حکم کرد بغیر آنچه خدا نازل کرده است بلکه گفته کسی که می تواند بما انزل الله حکم کند،ومن لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الظالمون. در آیه قبلی آخر آیه دارد«ومن لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون»باز می بینید کسی که بر اساس آیات الهی حکم نمی کند، اصلا این را قبول ندارد، اعتقاد ندارد،حالا یکوقت کسی مثلا توان ندارد بر اساس آیات الهی حکم کند کسی که توان ندارد، نباید وارد دستگاه شود _مثل زمان طاغوت حکومت حکم کرده که باید کشف حجاب بشود و چند تا قاضی و پاسبان هم فرستاده کنار حرم حضرت معصومه تا نگذارند زنها با حجاب وارد حرم شوند گاهی از اوقات هم می گفتند که تو از این گنبد خجالت نمی کشی که با چادر می خواهی وارد حرم شوی ؟_خب اگر حکومت حکومت طاغوت باشد که بر اساس قانون فرانسه و انگلیسی که قانونش بر اساس نظریه و رویه عرف است خب اگه این بود،انسان نباید وارد دستگاه شود چون جزء اعوان ظلمه می شود .
در مکاسب نقل شده که گفت که من برای حکومت بنی امیه و حاکمان جور خیاطی می کنم و لباس ارتشی ها را می دوزم آیا جزء اعوان ظلمه هستم ؟ گفت اعوان ظلمه آن کسی است که نخ توی سوزن تو می کند که خیاطی بکنی، تو خود ظالمی ؟ خب اگر حکومت طاغوت است نباید بروی توی دستگاه، نباید بروی قاضی شوی؟ شاید پرسیده شود خب آقا چگونه می خواهی زندگی ات را بگذرانی؟! باید جواب داد که خدایی که رزق پرنده آسمان و حشره روی زمین را می دهد رزق من را نیز می دهد. خب اگر تشکیلات، تشکیلات حکومت اسلامی شد کسی آمد در دستگاه و کسی است که می تواند حکمی بکند و نمی کند خب این دیگر در حد کفر عملی است و اگر کسی قانون اسلام را قبول نداشته باشد این می شود کفراعتقادی.اگر کفر اعتقادی شد و من لم یحکم می تواند بر اساس قانون الهی حکم کند اما نمی کند که اینجا سه تا آیه است آیه 44آخرش داریم و من لم یحکم (که قبلش بحث تورات و انجیل است) آیه 43 تا 47 را ببینید «ومن لم یحکم بما انزل الله» که تمام بصورت عدم و ملکه هست که نمی گوید ومن احکم بغیر ما انزل الله بلکه می گوید همین قدر که حکم خدا را نادیده بگیری فاولئک هم الکافرون.هم اظالمون.هم الفاسقون.
ببینید فسق در دین و خروج از دین، ظلم و در نهایت به کفر منتهی می شود اگر فقط این باشد که تو عمل نمی خواهی بکنی خب این می شود ظلم و فسق. ولی اگه اصلا قبول نداری و همه را کشک میدونی وهیچکدام از قوانین را قبول نداری مثلا قانون قصاص را قبول نداشته باشی یا در مورد زنا من راضی تو راضی را بگوید و حکم زنا را منکر شود این یعنی فاولئک هم الکافرون و کفر اعتقادی و خروج از دین است.لذا اگر مثلا کسی فتوای مجتهدی را قبول نکرد یا ولایت فقیه را نمی پذیرد این می شود کفر اعتقادی.اما اگر در مقام عمل، یکی را می گیرد یکی را رها می کند که روایت فرمود «الراد علیهم و علینا رد» که در مقبوله عمربن حنظله و مرفوعه ابی خدیجه فرمود «علینا رد و رادوا علیهم کراد علینا و رادوا علینا کراد علی الله فهو علی حد الشرک »که این کفر عملی است اما اگه به مرحله ای برسد که اساس آنرا انکار بکند،که نستجیر بالله مثلا بگوید مرگ بر اصل ولایت فقیه این می شود کفر اعتقادی و لذا دم او هدر است و ارزشی ندارد.
در سور ه مبارکه صف هم این مساله در آیه هفت مطرح شده که اگرکار به جایی برسد که دروغ به خود خدا ببندد« ومن اظلم ممن افتری علی الله الکذب و هو یدعی الی الاسلام و الله لا یهدی القوم الظالمین» در حالیکه دعوت به اسلام می شود و خودش هم می داند که این آیات در تورات و انجیل هست ولی باز هم می گوید نه خدا چنین چیزی نگفته آیه می فرماید« والله لا یهدی القوم اظالمین» خدا انسان های ظالم را هدایت نخواهد کرد که این هم بخش دیگری از این آیات است.
در سوره مبارکه لقمان آیه 13 هم هست که «... یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم» که اون هم ظلم است ولی ظلمی که در حق خداست. پس بغی دو قسم است بغی به انسان های مظلوم و متدین که در حد گناه کبیره و فسق است ودیگری بغی به اصل دین به حضرت حق که شرک هست یا مادون شرک هست؛به نبوت و رسالت انبیاست که این می شود کفر اعتقادی که«وَمَن یَکْفُرْبَِایَات ِاللَّهِ فَإِن َّاللَّهَ سَرِیعُ الحِْسَاب.»لذا حلقه وصل بین فصل دوم و فصل سوم به اینست که بغی در اینجا بغی درخود دین است اختلاف فی الدین است بغی به خود دین و متن دین است لذا انسان باغی انسان کافر محسوب می شود ومساله سوم پیرامونش مطرح می شود که فَإِن َّاللَّهَ سَرِیعُ الحِْسَاب.
در فصل سوم فرمود کسی که کفر به آیات الله دارد خداوند سریع الحساب است.خب خداوند در حساب و کتاب یک مظاهری از کتاب را دارد حسابگرانی دارد و حسیبی دارد که اینها ایادی حضرت حقند ولی خود خدا حسابگر و حسیب اصلی و اسرع الحاسبین در آیات معرفی شده.یکی از حسابگران ملائکه غلاظ و شداد الهی اند.«الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون» (نحل28).خود نفس انسان حسیب است در سوره مبارکه اسراء آیه 14 و 13« وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُیَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُورا» *«اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا» خودت حسیبی. خودت حساب کن با تو چکار کنیم یعنی فیلم زندگیت را می گذارند صدا و تصویرت را می گذارند بعد میگن خودت بگو با تو چکار کنیم.
خب اینکه خداوند چند نوع حساب دارد را باید در آیات بحث کنیم که یکجا فقط می گوید حساب و جایی دیگه حسابا شدیدا(طلاق8) -حساب سخت- و یا سوءالحساب(21 و 18 رعد) که با بعضی خیلی بد تا می کند و یکجا هم خداوند می فرماید حسابا یسیرا(انشقاق8)-حساب آسان- همه را به یک چوب نمی راند خداوند حسابش با افراد فراخور شخصیت آدم ها در قیامت متفاوت می شود که بسته به عملکرد آنهاست که می خواستند خدایی را ملاقات کنند که ارحم الراحمین است یا خدایی را که اشد المعاقبین است.
خب در بحث حساب صحبت زیاد است منتها خداوند اینجوری است که امور دنیا را خیلی سریع انجام می دهد« انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون» (یس82)یعنی امر الهی به سرعت انجام می شود یعنی هیچ تاخیری و حالت انتظاری ندارد در نظام تکوین هر کاری را در دنیا بخواهد می تواتد انجام بدهد. باز در سوره نحل آیه 77 «وما امرالساعة الا واحدة کلمح بالبصر او هو اقرب.. » که در نظام کیهانی خدا بخواهد این بساط را پهن کند یا نظام کیهانی را با همه گستردگی اش جمع کند،که خیلی سریع« ما امرنا الا واحدة کلمح بالبصر».و وقتی خدا بخواهد مساله قیامت را مطرح بکند« یسئلون عن الساعة ایان مرساها»(نازعات42) این لنگرگاه قیامت کی انداخته می شود که از پیامبر سوال کردند اینجا در آیه 77 نحل که امر ساعت چه جوری است« کلمح البصر او هو اقرب» مثل یک پلک بهم زدن یا سریع تر از آن که اصلا چه جوری می شود تصور کرد که علامه طباطبایی ذیل همین آیه دارد آدم وقتی به همین آیه او هو اقرب می رسد مثل اینکه از یک کوهی به پایین پرت می شود. اصلا نمی شود تصور کرد که سرعت زمان چقدره.یک پلک بهم زدن مگه چقدرطول می کشد یک ثانیه دو ثانیه،حالا برپایی قیامت که «من الاجداث الی ربهم ینسلون»(یس51) که برخیزند همه بلند شوند همه از شکم زمین بیرون بریزند، قیامت برپا بشود او هو اقرب است یعنی نزدیکتر و کوتاه تر از یک پلک بهم زدن، پس خداوند سرعت حسابش خیلی سریع هست و در آیه 201 از سوره بقره باز همین مساله سرعت حساب را که اگر مثلا سوال پیش آید اینهمه آدم چندین میلیارد این پس خود خدا می خواهد حساب بکند. در آیه 47 سوره انبیاء« وَ نَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَمَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیًْا وَ إِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَ کَفَى بِنَا حَاسِبِین » می فرماید اصلا کار با ملائکه ندارم کار با نفس تو ندارم« کفی بنا حاسبین » ما خودمان حساب مردم را می رسیم حالا اگر گفته همه مواقب قیامت کی حساب می شود، شود چقدر طول می کشد جواب می دهد «ان الله سریع الحساب » که در این آیه هست که بعضی از گناه ها سرعت حساب را بدنبال دارد در آخرت که در آیه 202 از سوره بقره «ومنهم من یقول ربنا ءاتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخرة حسنه و قنا عذاب النار*اولئک لهم نصیب مما کسبوا و الله سریع الحساب که سرعت حساب الهی در این آیات مطرح شده که درکش برای ما دشوار و پرمشقت است.
« والحمد لله رب العالمین »