آیت الله سید مرتضی میر کتولی

پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سید مرتضی میر کتولی

آیت الله سید مرتضی میر کتولی

پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سید مرتضی میر کتولی

تفسیر موضوعی

اِنَّ الدِّین َعِندَاللَّهِ الْاسْلَام ُوَمَا اخْتَلَفَ الَّذِین َأُوتُواْ الْکِتَابَ إِلَّا مِن بَعْد ِمَاجَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیَا بَیْنَهُم ْوَمَن یَکْفُرْبَِایَاتِ اللَّهِ فَإِنّ َاللَّهَ سَرِیعُ الحِْسَاب(19)

  آیه 19 ازسوره مبارکه آل عمران دارای سه فصل است:


فصل اول : دین درپیشگاه حضرت حق به عنوان دین مقبول و دین مرضی،تنها دین اسلام است که از بدو خلقت تا ختم رسل همان دین واحد باجوهر ذاتی واحد به انبیاء القاء شده است اگر چه انبیاء درشریعت ومنهاج مقداری درفروع دین و امور جزئی بایکدیگرفرق داشتند اما درخطوط کلی دین بایکدیگر متحد بودند و امت واحده داشتند و ابراهیم پدرموحدان عالم وکسی بود که همگان را به نام مسلمان نامگذاری کرد. درفصل دوم سخن به میان آمد که از اختلافی که درخطوط کلی دین اسلام بامسیحیت و یهودیت رایج، دیده می شود آیا ره آورد انبیاء است یا دستاورد عالمان سوء و افراد نفوذی درون دین است. گفتیم که اختلاف اهل کتاب اختلاف قبل العلم نیست بلکه این اختلاف اختلاف بعدالعلم وبعد از تبین آیات حضرت حق میباشد دراین بخش مقداری سخن باقیمانده و بعد به فصل بعد در کفر به آیات الله که خداوند سرعت حساب دارد سخن به میان خواهیم آورد.

 فصل دوم : اختلاف در دین بعد از تبین و بعد از آمدن علم و آگاهی ظلم محسوب میشود و بغی است آنگاه سخن بر سر این است که اختلاف تارة فی الدّین است و اخری عن الدین است واختلاف علماء سوء اختلاف در دین بود و نه اختلاف عن الدین.توضیح ذلک اینست که گاهی عالمان دینی بخاطر منافع شخصی و دنیا پرستی و فرصت طلبی آیات حضرت حق را کتمان میکنند و بر ای گل آلودشدن آب اصل ایمان و اصل نبوت و اصل معاد و انبیاء سلف را تحریف می کنند این اختلاف درخود دروازه دین و دژ مستحکم دین است یعنی یک کودتای درونی است اختلاف علماء اهل کتاب از این قبیل بود و آیات زیادی از قران این را نشان میدهد. اما یک نوع اختلاف داریم که اختلاف بیرونی است یعنی بعد از آنکه پیروان یک مکتب خطوط کلی آن مکتب را پذیرفتند آنگاه در بیرون از دروازه دین و در خارج از چارچوبه شرع به نزاع و تفسیرهای نفسانی می پردازند این اختلاف بیرونی است عن الدین است یعنی بیرون ازدروازه شریعت و دین گاهی وقتها اختلاف می کنند . اختلاف عالمان دینی ما اینگونه است اختلاف فتوای علماء ما اینگونه است اختلاف درمتن دین نیست که اصل کتاب را زیرسوال ببرند اصل نبوت راتحریف کنند و یا در اصل معاد و مواقف قیامت تردید کنند نه، اختلاف اینها دربرداشت ازدین درمسائل فردی وجنبی است حتی اختلاف بین شیعه و سنی اختلاف در اصل دین نیست یعنی آنها پیامبر را زیر سوال نبردند در اصل الوهیت اله تردید نکردند در اصل نبوت نبی تردید نکردند انبیاء سلف را زیر سوال نبردند در اصل رسالت شناسی و معاد شناسی تردید نکردند بلکه بحث برسر این بود که بعد از پیامبر چه کسی صلاحیت رهبری و نقش راهبردی مسلمین را دارد آیا پیامبر برای خودش خلیفه ای تعیین کرده یانه؟ اختلاف در وصایت نبی است و نه در اصل نبوت. این اختلاف عن الدین است.

از آیات قرآن شواهد زیادی وجود دارد مثلا آیات   174و  213از سوره بقره شاهد بر این است که اختلاف اهل کتاب فی الدین بود و نه عن الدین آیه 174 ازسوره مبارکه بقره می فرماید« إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتَاب »کتمانشان در من الکتاب بود و نه عن الکتاب.« وَ یَشْترَُونَ بِه ثمََنًا قَلِیلاً  أُوْلَئکَ مَا یَأْکلُُونَ فىِ بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَ لَا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَمَةِ »کسانی که در متن دین اختلاف و کتمان راه انداختند به سانسور درون دینی پرداختند خداوند در قیامت به آنها با نظر رحمت نمینگرد «ولا یزکیهم و لهم عذاب الیم»* اولئک الذین اشتروا الضلالة باالهدی والعذاب بالمغفره فما اصبرهم علی النار(175) ذلک بان الله نزل الکتاب بالحق»(176).خداوند تورات و انجیل را به حق نازل کرد اما آنان به ناحق کتاب را سانسور کردند «وان الذین اختلفوا فی الکتاب لفی شقاق بعید»(176))کسانی که فی الکتاب اختلاف کردند اینها شقاق دارند و دور از حق اند و در گیری و مقابله را در دین راه انداختند. خب این اختلاف فی الکتاب است که کار علمای اهل کتاب است که دست به این جنایت بزرگ زدند مثلا در مورد الوهیت چکار کردند؟خدایان چند گانه را،تثلیث را در بین مردم رواج دادند. در مورد انبیاء سلف دست به سانسور زدند درمورد خود عیسی مسیحت تردید ایجاد کردند که مثلا عیسی مسیح آیا حلال زاده بود یا نه؟ و مباحث دیگری که درخود قرآن هم به آنها اشاره شده است.

باز در آیه213 ازهمین سوره بقره می بینیم که اختلاف، فی الکتاب معرفی شده است.که دراین آیه میفرماید:« کاَنَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّنَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقّ‏ِ لِیَحْکُمَ بَینْ‏َ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ  وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیَا بَیْنَهُمْ  فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ الْحَقّ‏ِ بِإِذْنِهِ  وَ اللَّهُ یَهْدِى مَن یَشَاءُ إِلىَ‏ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» در خود دین اختلاف نکردند جز کسانی که دین را دریافت کردند« من بعد ما جاءتهم البینات بغیا بینهم»که سیاق آیه ،عین آیه مورد بحثمان یعنی آیه 19 آل عمران است که اختلاف بعد ماجاءتهم البینات است «بغیا بینهم  فهدی الله الذین امنوا لمااختلفوا فیه من الحق باذنه والله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم»که باز اینجا اختلاف در دین است که توسط عالمان سوء وکسانی که به آنها کتاب رسیده بود مطرح شد.

آیه دیگری که محل استناد است،آیه 110سوره مبارکه هود است که باز اختلاف در دین را به عالمان سوء اهل کتاب نسبت می دهد«ولقد اتینا موسی الکتاب فاختلف فیه»ما به موسی تورات دادیم ودر خود کتاب اختلاف شد «ولولا کلمة سبقت من ربک لقضی بینهم و انهم لفی شک منه مریب »که اگر در گذشته از سوی خداوند سخنی نرفته بود اراده نشده بود و آنها را به خود واگذارد همان گاه میان آنان اختلاف و داوری می شد یعنی همان موقع خداوند میان آنان داوری می کرد خب باز ببینید که اینجا اختلاف در خود کتاب مطرح است یعنی در اصل  الوهیت در مسئله وکالت حضرت موسی، در خود رسالت حضرت موسی وقتی تردید بشود دررسالت حضرت عیسی وقتی تردید شود در آن پیام الهی  و آسمانی که الوهیت باشد باز هم تردید پیش خواهد آمد.

 تکمیل کننده این سخن ،کلامی از حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه شریف است که در کلمه 317 از کلمات قصار عده ای از یهود خدمت حضرت علی علیه السلام می رسند و به حالت اعتراض و تمسخرمی گویند که« ما دفنتم نبیکم حتی اختلفتم فیه» یعنی شما هم که پیامبرآسمانی داشتید اینهمه  به ما در قرآن اعتراض کردید که اختلاف در کتاب دارید شما هم که هنوز پیامبرتان را دفن نکرده بودید که در سقیفه جمع شدید و اختلاف براه انداختید.که حضرت علی علیه السلام می فرماید که:«ما اختلفنا فیه بل اختلفنا عنه» ما در خود نبوت پیامبر اختلاف نکردیم بلکه ما بیرون از دروازه دین با یکدیگر به نزاع و اختلاف برخاستیم که در بحث جانشینی و مسائلی از این دست بود که چه کسی باید جامعه راد اداره بکند اما در الوهیت اله تردیدی نشد که خدا یکی است یا دو تا.در نبوت نبی تردید نشد در انبیاء سلف و درنبوت  خود نبی خاتم ،در مساله قیامت و در خود قرآن هم ما تردیدی نکردیم یعنی که مثلا قرآن تحریف یا سانسورشده باشد یا اتفاقات ناگوارتری افتاده باشد.لذافرمود ما اختلافمان بیرون از دروازه دین بود اما شما اختلافتان در خود دین بود. بعد حضرت فرمودند که شماها کسانی بودید که خداوند دریای سرخ را برای شما شکافت اما هنوز گام های شما خشک نشده بود که گفتید«یاموسی اجعل لناالها کما لهم آلهه فقال انکم قوم تجهلون»( 137اعراف).

حضرت علی علیه السلام باز در این کلمه قصار می فرماید «ولکنکم ما جفت ارجلکم من البحر حتی قلتم» هنوز شما در متن معجزه الهی بودید یعنی تازه از دریا آمده بودید بیرون،هنوز پاهاتون خشک نشده بود رو به موسی کردید گفتید ببینید اینها خدای مجعول دارند اینها بتها دارند و در برابر بتها سجده میکنند،ما هم خدایی داشته باشیم  که قیافه قشنگی داشته باشد مثلا او را ببینیم لمسش کنیم،باهاش صحبت بکنیم« اجعل لنا الها کما لهم آلهه» که موسای کلیم با عصبانیت فرمود « فقال انکم قوم تجهلون» که خیلی شما جاهل و نادانید که به دنبال خدای مجعولید در حالیکه خدای شما خدای جاعل و آفریننده است شما بدنبال خدایان مسموع و مجعول هستید.که اینجا حضرت علی علیه السلام دارد خط سیر اختلاف را روشن میکندکه اختلاف عالمان دینی اهل کتاب در کجا بود اما مسلمانان اختلافشان بیرون از دروازه دین یعنی «اختلفنا عنه ما اختلفنا فیه» بود.

نکته دوم که در بحث امروز ضروری به نظر می رسد اینست که در این آیه شریفه دیدیم که خدای بزرگ منشاء اختلاف را بغی وستم عالمان دینی معرفی کرد که ستم و بغی دو گونه است:تارة بغی و ستم به مال یا عرض و یا جان یک مظلوم است.از این به معصیت کبیره و ظلم تعبیر می شود. اما اگر بغی و ستم به خود دین و متن دین باشد،در اینجا کفر محسوب می شود.

ما گاهی شاهد هستیم که بعنوان مثال حاکمانی می آیند یا افرادی بعنوان متولیان دین می آیندکه دست به تحریف دین نمی زنند حکمی بر خلاف کتاب نمی کنند اما حقوق دیگران را پایمال می کننداینها آدم های متجاوز و ستمگرندکه این ها فاسق محسوب می شوند؛چون به دین عمل نمی کنند اما اگر همین آدم اصل قانون اسلام را زیر سوال ببرد و انکار و رد و توهین کند دیگه کفر او کفر عملی نیست بلکه کفر او اعتقادیست.

برای روشن شدن مطلب عرض شود که در روایات ما هست که نماز یکی از واجبات اسلامی است «من ترک الصلوة متعمدا فقد کفر» که این کفر،کفر عملیست و الا اگر کفر اعتقادی باشد و فرد، کافر و مرتد شود قتل او واجب و اموالش بین ورثه تقسیم می شود و زنش هم از الان باید عده وفات نگه دارد نه عده طلاق. پس مقصود روایت کفر عملیست نه اعتقادی. یا در آیه شریفه97 آل عمران است که « فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمین» کسیکه مستطیع باشد و مکه نرود خدا می فرماید« من کفرفان الله غنی عن العالمین» ،ترک حج کفر است اما کفرعملی نه اعتقادی.یک وقت کسی می گوید حج یعنی چه نماز یعنی چه پیغمبر یعنی چی اینها کشکه، این می شود کفر اعتقادی، این آدم مرتد است و قتلش واجب. چون اساس دین و اصل دین را انکار می کند که این همان اختلاف فی الدین است نه اختلاف عن الدین. ولی کسیکه مثلا عمدا نماز نمی خواند این فرد کفر عملی دارد ولی کفر اعتقادی ندارد چون منکر خدا که نیست حال به هردلیلی نماز نمی خواند.

در مساله ظلم هم همینطوره که یکوقت فرد به یک مظلومی به مال کسی به آبروی کسی به ناموس کسی دست درازی می کند و خودش هم می داند که خطاکاره این می شود ظلم و بغی،اما کفر محسوب نمی شود.در آیه شریفه در همین سوره آل عمران باید بین فصل دوم و فصل سوم حلقه ارتباط درست کنیم در فصل دوم فرمود که کسانیکه آیات حضرت حق به آنها داده شد «وما اختلف الذین اوتوا الکتاب الا من بعد ما جاءهم العلم بغیا بینهم »که این ظلمی بود که اختلاف در دین کردند.بعد فرمود« و من یکفر بایات الله فان الله سریع الحساب» یعنی بغی اینها اختلافشان فی کتاب الله که کار به کفر می رسد آنهم کفر اعتقادی نه کفر عملی، که سرعت حساب الهی را بدنبال دارد خب پس اگر مظلوم یک انسان متدین و متشرع باشد،این بغی در حد کناه کبیره و ظلم  و فسق است اما اگر ظلم به خود دین به متن دین به ره آورد انبیاء باشد این بغی،کفر است و کفر اعتقادی؛و منجر به عکس العمل سریع حضرت حق می شود.

در سوره مبارکه مائده آیه 45 همین مطلب را داریم « وَ کَتَبْنَا عَلَیهِْمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَینْ‏َ بِالْعَینْ‏ِ وَ الْأَنفَ بِالْأَنفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنّ‏ِ وَ الْجُرُوحَ قِصَاصٌ  فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَّهُ  وَ مَن لَّمْ یحَْکُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَئکَ هُمُ الظَّالِمُون » این حقوق جزایی را در تورات برای ما نقل می کند پس معلوم می شود که تورات صرفا یک سری اخلاقیات و بشارت نبوده است؛ قوانین جزایی هم در آن بوده است کسی که حکم بما انزل الله نکند، نمی گوید من حکم بغیر ما انزل الله هرکسی که حکم کرد بغیر آنچه خدا نازل کرده است بلکه گفته کسی که می تواند بما انزل الله حکم کند،ومن لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الظالمون. در آیه قبلی آخر آیه دارد«ومن لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون»باز می بینید کسی که بر اساس  آیات الهی حکم نمی کند، اصلا این را قبول ندارد، اعتقاد ندارد،حالا یکوقت کسی مثلا توان ندارد بر اساس آیات الهی حکم کند کسی که توان ندارد، نباید وارد دستگاه شود _مثل زمان طاغوت حکومت حکم کرده که باید کشف حجاب بشود و چند تا قاضی و پاسبان هم فرستاده کنار حرم حضرت معصومه تا نگذارند زنها با حجاب وارد حرم شوند گاهی از اوقات هم می گفتند که تو از این گنبد خجالت نمی کشی که با چادر می خواهی وارد حرم شوی ؟_خب اگر حکومت حکومت طاغوت باشد که بر اساس قانون فرانسه و انگلیسی که قانونش بر اساس نظریه و رویه عرف است خب اگه این بود،انسان نباید وارد دستگاه شود چون جزء اعوان ظلمه می شود .

در مکاسب نقل شده که گفت که من برای حکومت بنی امیه و حاکمان جور خیاطی می کنم و لباس ارتشی ها را می دوزم آیا جزء اعوان ظلمه هستم ؟ گفت اعوان ظلمه آن کسی است که نخ توی سوزن تو می کند که خیاطی بکنی، تو خود ظالمی ؟ خب اگر حکومت طاغوت است نباید بروی توی دستگاه، نباید بروی قاضی شوی؟ شاید پرسیده شود خب آقا چگونه می خواهی زندگی ات را بگذرانی؟! باید جواب داد که خدایی که رزق پرنده آسمان و حشره روی زمین را می دهد رزق من را نیز می دهد. خب اگر تشکیلات، تشکیلات حکومت اسلامی شد کسی آمد در دستگاه و کسی است که می تواند حکمی بکند و نمی کند خب این دیگر در حد کفر عملی است و اگر کسی قانون اسلام را قبول نداشته باشد این می شود کفراعتقادی.اگر کفر اعتقادی شد و من لم یحکم می تواند بر اساس قانون الهی حکم کند اما نمی کند که اینجا سه تا آیه است آیه 44آخرش داریم و من لم یحکم (که قبلش بحث تورات و انجیل است) آیه 43 تا 47 را ببینید «ومن لم یحکم بما انزل الله» که تمام بصورت عدم و ملکه هست که نمی گوید ومن احکم بغیر ما انزل الله بلکه می گوید همین قدر که حکم خدا را نادیده بگیری فاولئک هم الکافرون.هم اظالمون.هم الفاسقون.

ببینید فسق در دین و خروج از دین، ظلم و در نهایت به کفر منتهی می شود اگر فقط این باشد که تو عمل نمی خواهی بکنی خب این می شود ظلم و فسق. ولی اگه اصلا قبول نداری و همه را کشک میدونی وهیچکدام از قوانین را قبول نداری مثلا قانون قصاص را قبول نداشته باشی یا در مورد زنا من راضی تو راضی را بگوید و حکم زنا را منکر شود این یعنی فاولئک هم الکافرون و کفر اعتقادی و خروج از دین است.لذا اگر مثلا کسی فتوای مجتهدی را قبول نکرد یا ولایت فقیه را نمی پذیرد این می شود کفر اعتقادی.اما اگر در مقام عمل، یکی را می گیرد یکی را رها می کند که روایت فرمود «الراد علیهم و علینا رد» که در مقبوله عمربن حنظله و مرفوعه ابی خدیجه فرمود «علینا رد و رادوا علیهم کراد علینا و رادوا علینا کراد علی الله فهو علی حد الشرک »که این کفر عملی است اما اگه به مرحله ای برسد که اساس آنرا انکار بکند،که نستجیر بالله مثلا بگوید مرگ بر اصل ولایت فقیه این می شود کفر اعتقادی و لذا دم او هدر است و ارزشی ندارد.

در سور ه مبارکه صف هم این مساله در آیه هفت مطرح شده که اگرکار به جایی برسد که دروغ به خود خدا ببندد« ومن اظلم ممن افتری علی الله الکذب و هو یدعی الی الاسلام و الله لا یهدی القوم الظالمین» در حالیکه دعوت به اسلام می شود و خودش هم می داند که این آیات در تورات و انجیل هست ولی باز هم می گوید نه خدا چنین چیزی نگفته آیه می فرماید« والله لا یهدی القوم اظالمین» خدا انسان های ظالم را هدایت نخواهد کرد که این هم بخش دیگری از این آیات است.

در سوره مبارکه لقمان آیه 13 هم هست که «... یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم» که اون هم ظلم است ولی ظلمی که در حق خداست. پس بغی دو قسم است بغی به انسان های مظلوم و متدین که در حد گناه کبیره و فسق است ودیگری بغی به اصل دین به حضرت حق که شرک هست یا مادون شرک هست؛به نبوت و رسالت انبیاست که این می شود کفر اعتقادی که«وَمَن یَکْفُرْبَِایَات ِاللَّهِ فَإِن َّاللَّهَ سَرِیعُ الحِْسَاب.»لذا حلقه وصل بین فصل دوم و فصل سوم به اینست که بغی در اینجا بغی درخود دین است اختلاف فی الدین است بغی به خود دین و متن دین است لذا انسان باغی انسان کافر محسوب می شود ومساله سوم پیرامونش مطرح می شود که فَإِن َّاللَّهَ سَرِیعُ الحِْسَاب.

در فصل سوم فرمود کسی که کفر به آیات الله دارد خداوند سریع الحساب است.خب خداوند در حساب و کتاب یک مظاهری از کتاب را دارد حسابگرانی دارد و حسیبی دارد که اینها ایادی حضرت حقند ولی خود خدا حسابگر و حسیب اصلی و اسرع الحاسبین در آیات معرفی شده.یکی از حسابگران ملائکه غلاظ و شداد الهی اند.«الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی‏ أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلى‏ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون» (نحل28).خود نفس انسان حسیب است در سوره مبارکه اسراء آیه 14 و 13« وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی‏ عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُیَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُورا» *«اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا» خودت حسیبی. خودت حساب کن با تو چکار کنیم یعنی فیلم زندگیت را می گذارند صدا و تصویرت را می گذارند بعد میگن خودت بگو با تو چکار کنیم.

خب اینکه خداوند چند نوع حساب دارد را باید در آیات بحث کنیم که یکجا فقط می گوید حساب و جایی دیگه حسابا شدیدا(طلاق8) -حساب سخت- و یا سوءالحساب(21 و 18 رعد) که با بعضی خیلی بد تا می کند و یکجا هم خداوند می فرماید حسابا یسیرا(انشقاق8)-حساب آسان- همه را به یک چوب نمی راند خداوند حسابش با افراد فراخور شخصیت آدم ها در قیامت متفاوت می شود که بسته به عملکرد آنهاست که می خواستند خدایی را ملاقات کنند که ارحم الراحمین است یا خدایی را که اشد المعاقبین است.

خب در بحث حساب صحبت زیاد است منتها خداوند اینجوری است که امور دنیا را خیلی سریع انجام می دهد« انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون» (یس82)یعنی امر الهی به سرعت انجام می شود یعنی هیچ تاخیری  و حالت انتظاری ندارد در نظام تکوین هر کاری را در دنیا بخواهد می تواتد انجام بدهد. باز در سوره نحل آیه 77 «وما امرالساعة الا واحدة کلمح بالبصر او هو اقرب.. » که در نظام کیهانی خدا بخواهد این بساط را پهن کند یا نظام کیهانی را با همه گستردگی اش جمع کند،که خیلی سریع« ما امرنا الا واحدة کلمح بالبصر».و وقتی خدا بخواهد مساله قیامت را مطرح بکند« یسئلون عن الساعة ایان مرساها»(نازعات42) این لنگرگاه قیامت کی انداخته می شود که از پیامبر سوال کردند اینجا در آیه 77 نحل که امر ساعت چه جوری است« کلمح البصر او هو اقرب» مثل یک پلک بهم زدن یا سریع تر از آن که اصلا چه جوری می شود تصور کرد که علامه طباطبایی ذیل همین آیه دارد آدم وقتی به همین آیه او هو اقرب می رسد مثل اینکه از یک کوهی به پایین پرت می شود. اصلا نمی شود تصور کرد که سرعت زمان چقدره.یک پلک بهم زدن مگه چقدرطول می کشد یک ثانیه دو ثانیه،حالا برپایی قیامت که «من الاجداث الی ربهم ینسلون»(یس51) که برخیزند همه بلند شوند همه از شکم زمین بیرون بریزند، قیامت برپا بشود او هو اقرب است یعنی  نزدیکتر و کوتاه تر از یک پلک بهم زدن، پس خداوند سرعت حسابش خیلی سریع هست و در آیه 201 از سوره بقره باز همین مساله سرعت حساب را که اگر مثلا سوال پیش آید اینهمه آدم چندین میلیارد این پس خود خدا می خواهد حساب بکند. در آیه 47 سوره انبیاء« وَ نَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَمَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیًْا  وَ إِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا  وَ کَفَى‏ بِنَا حَاسِبِین » می فرماید اصلا کار با ملائکه ندارم کار با نفس تو ندارم« کفی بنا حاسبین » ما خودمان حساب مردم را می رسیم حالا اگر گفته همه مواقب قیامت کی حساب می شود، شود چقدر طول می کشد جواب می دهد «ان الله سریع الحساب » که در این آیه هست که بعضی از گناه ها سرعت حساب را بدنبال دارد در آخرت که در آیه 202 از سوره بقره «ومنهم من یقول ربنا ءاتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخرة حسنه و قنا عذاب النار*اولئک لهم نصیب مما کسبوا و الله سریع الحساب  که سرعت حساب الهی در این آیات مطرح شده که درکش برای ما دشوار و پرمشقت است.                                                                                          

                                                      « والحمد لله رب العالمین »

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.