آیت الله سید مرتضی میر کتولی

پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سید مرتضی میر کتولی

آیت الله سید مرتضی میر کتولی

پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سید مرتضی میر کتولی

تفسیر موضوعی 3 (تاریخ 1391/10/02)

جلسه 2/10/1391                                                                  استاد: آقای میرکتولی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 " الصَّابرِِین وَ الصَّادِقِینَ وَ الْقَانِتِینَ وَ الْمُنفِقِینَ وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحَار"

@ بعداز آنی که در آیات گذشته وضعیت اعتقادی کافران وسخن و اعمال آنان و خزی دنیا و آخرت آنان ذکر شد آنگاه در نقطه مقابل حضرت حق سخن از متقین به میان آورده است  « للذین التقوا» در آیه 15 سوره آل عمران فرمودند: « * قُلْ أَ ؤُنَبِّئُکمُ بِخَیرٍْ مِّن ذَالِکُمْ  لِلَّذِینَ اتَّقَوْاْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِى مِن تحَْتِهَا الْأَنْهَرُ خَلِدِینَ فِیهَا وَ أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَ رِضْوَانٌ مِّنَ اللَّهِ  وَ اللَّهُ بَصِیرُ  بِالْعِبَادِ» سخن از پرهیزکاران و مومنان و متقیان به میان آمد که خدای بزرگ برای اینان « جنت تجری من تحتها النهار» و « ازواج المطهره» و رضوان الهی را مقدر کرده است.آنگاه بعداز آنی که بصورت اجمالی سخن از متقیان و پاداش  عمل آنان سخن به میان آورد به عنوان شرحی بر متن و تفسیری بعد از اجمال سخن از متقین به میان آورده است. که متقین دارای چه ویزگی هایی در رفتار و عمل و در نیت قلبی و جوانحی هستند آنگاه فرمود «الذین یقولون ربنا»  این آیه یا عطف بیان است برای «للذین التقوا» یا بدل از آن است و شرح اجمال قبل است وتفسیر اجمال قبل.

@ خب این بهشت بی پایان و ازواج مطهره و رضوان من الله برای کیست؟

«الذین یقولون ربنا» متقین کسانی اند که می گویند «یقولون ربنا اننا آمنا». آنان مستمرا می گویند، یکبار نیست، بصورت جمله مضارعیه است و استمرار را می رساند «یقولون» با قول است نه آنکه کلامشان فقط این باشد. چرا که فرق است میان کلام وقول. کلام حکایت لفظی است و قول اعم از حکایت لفظی و عملی است. یعنی روش ورفتار وسیره آنها یکبار نیست بلکه دائمی است در نیت و گفتار و عمل این ویزگی را دارند «یقولون ربنا اننا آمنا» اعلان می کنند که ما ایمان آورده ایم و ایمانشان لسانی نیست، ایمان هم قلبی است و هم لسانی . این مثال منافقین نیست که « اذا لقوا الذین آمنوا آمنا و اذا خلوا الی شیاطینهم قالوا انا معکم انا نحن مستهزئون» که فقط به زبان بگوید که آقا ما ارادت داریم خیلی مخلص شما هستیم ، به پیغمبر که می رسیدند اینجور می گفتند « انا معکم انا نحن مستهزئون»

«الذین یقولون ربنا»ویژگی های متقین چیست که خداوند میفرماید اینان کسانی اند که خدا را با واژه رب مخاطب قرارمی دهند.خود کلمه رب به تعبیر بعضی ها اسم اعظم الهی است؛یعنی پذیرفتن اینکه مدیریت جهان وکارگردانی امور عالم بدست خداست.همان چیزیکه مثلا مشرکان توحید خالقی خدا را قبول داشتند وتوحید ربوبی را قبول نداشتند که حضرت یوسف علیه السلام در زندان می فرمودند:

«یا صاحبی السجن ا ارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار»سخن از رب است نه ارباب متفرقه «ولئن سالتهم من خلق السموات والارض لیقولون الله». بت پرستان توحید خالقی را قبول داشتند اما قائل به ارباب متفرقون و ارباب جزئی بودند.در اینجا ربوبیت حضرت حق را در تمام ارکان نشئات زندگی بپذیرد این ایمان است.

 

 در اینجا اهل ایمان چه چیزی را از خداوند می خواهند، اولا اعتراف به ایمان می کنند. این خیلی مهم است که انسان ایمانش را علنی کند ، پرچمدار ایمان باشد، خیلی مهم است دربرابر آن کس که ایمانش را مخفی کند و در برابر شرک و کفر و بی دینی  و بد دهانی به دین سکوت کند.

 «آمنا» اعلان کنید ایمان آوردید «فاغفر لنا ذنوبنا» گناهانمان را بر ما ببخش. خب این نشان می دهد که آدم مومن و متقی معنایش این نیست که اصلا گناه نمی کند، نه گناه هم ممکن است انجام دهد اما اصرار بر گناه ندارد. وقتی گناه کرد، لجبازی بر گناه انجام نمی دهد، مثل شیطان نیست که اگر خدا بهش گفت دست بردار باز هم لجبازی کند و توجیه کند، آدم هم خطا کرد،شیطان هم خطا کرد، اما آدم گفت که « ربنا اننا ظلمنا انفسنا ......» این فرق آدم بود با ابلیس که آخر سر هم ابلیس زیر بار نرفت.انسان موحد و مومن می گوید « فاغفر لنا ذنوبنا و قنا عذاب النار » گناهان ما را بر ما بپوش و بر ما ببخش و ما را از عذاب قیامت حفظ نما.

خب واژه ذنب را قبلا معنا کردیم . ذنب به معنای چیزی است که « له تبعتون» دنباله دارد، عقبه دارد، رهات نمی کند، به صرف اینکه صادر شد یک گناهی کردی تمام شود، دنبالت مآید، عرب به ستاره دنباله دار می گوید النجم الذ نبیه، جرم هم همین معنا را دارد. منتها تفاوتشان اعتباری است.ذنب به اعتبار آنکه دنباله دارد  بهش می گویند ذنب. جرم به معنای قطع ارتباط است. قران کریم در ارتباط با زنا می فرماید، « و من یفعل ذلک یلقا اثاما» اثم یا ذنب به معنای قطع ارتباط است یعنی کسی که این عمل شنیع را انجام می دهد ارتباطش با خدا قطع می شود، خیلی وحشتناکه ارتباط انسان با خدا قطع  شود. مثلا ارتباط نور یک لامپ با منبعش قطع شود یا ارتباط  یک شیر آب با منبعش قطع شود ، خیلی وحشتناکه، این لفظی است که در این آیات ذکر شده است.

البته چند نکته در این آیات است،یکی از این نکات که علامه طباطبایی در تفسیر المیزان فرمودند این است که همیشه مغفرت ذنوب با دخول در بهشت مساوی نیست. در اینجا اهل ایمان ظاهرا مغفرت گناهان را از خدا می خواهند و اگر عبادت می کنند عبادت برده گانه است، می گویند ما را از عذاب نجات بده اما بدنبال آن شاید از باب متانت و حیا است که نمی گویند که خدایا ما را به بهشت ببر، یعنی دارند یک جوری رفتار می کنند که ما مجرمیم، مارا ببخش، ما بهشت نمی خواهیم و اظهار عجز و شرمندگی به ساحت مقدس ربوبی داشتن است، یعنی نمی گویند خدایا مارا داخل بهشت کن، نمی گویند « فاغفر لنا و ادخلنا الجنة»،ضمن اینکه اینها دو خواسته است، یک خواسته نیست.  در سور مبارکه صف که علامه هم اشاره به همین سوره می کند که در آیه سیزدهم از سوره مبارکه صف می بینید که در قران کریم آنجا هم همین سخن است که « یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم علی تجارة تنجیکم من عذاب الیم» در این آیات نورانی سوره صف در آیات دهم تا سیزدهم صحبت از یک تجارت است، البته در شکم نجات از عذاب الیم یکی مغفرت است و دیگری ورود در بهشت، اما اینها دوچیزند که همیشه با هم نیستند، بعضی آدمها هستند که از عذاب جهنم نجات پیدا می کنند ولی بهشت نمی روند «و علی الاعراف رجال یعرفون بسیماهم» در اعراف یک سری هستند که از جهنم نجات پیدا کردند ولی وارد بهشت نمی شوند. یک وقتی نگاه می کنند به جهنمیان و می گویند خدا را شکر ما جهنمی نشدیم، به بهشت نگاه می کنند حسرت می خورندکه به قول سعدی:

حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف                            از دوزخیان پرس که اعراف بهشت      است

از دوزخیان بپرسید میگویند اعراف بهشت است، اما اگر حوران بهشتی را بیاورید در اعراف می گویند اینجا جهنم است. اینطور است که « علی الاعراف ......بسیماهم». خب یک عده آدم اینطورند که از عذاب جهنم نجات پیدا می کنند ولی وارد بهشت نمی شوند. قران کریم در اینجا خطاب می کند به اهل ایمان که شما بخواهید یا نخواهید در یک تجارت خانه ای هستید، اما می خواهید شما را به یک تجارتی رهنما شوم که شما رااز عذاب الیم نجات دهد.، خب اولش می گوید « تنجیکم بعذاب الیم » نمی گوید « تدخلهم جنة » ولی در دنباله نجات از عذاب الیم، آنوقت که انسان وارد آن اعمال شد،یکی ایمان به خدا و رسول و دیگری جهاد فی سبیل الله با اموال و  جان و اعمال صالحه دیگر.

قران کریم می فرماید « یغفر لکم ذنوبکمم»  اگر اینگونه شد که شما از خدا خواستید که شما را از عذاب الیم نجات دهد آنوقت اولا مغفرت بی پایان الهی شامل حال شما می شود و ثانیا « یدخلهم جنات تجری من تحتها الانهار » شما را وارد جناتی می کند که نهرها از زیر آن جاری است و « مساکنة طیبة فی جنات عدن » مساکن طیبه ای که خداوند برای بعضی ها مقدر کرده است « ذلک الفوز العظیم» این در واقع رستگاری بزرگ برای اهل ایمان است که در واقع دو چیز را بدنبال دارد.

* مثال ادیسون و یک شخص عابد مسلمان از باب مثال مطرح شد نه از باب قیاس، گفتیم حتی بعضی از مسلمانان نیز در اعراف می مانند، بعضی از کفار در اعراف می مانند. این فرق می کند، بحث سر اینست که این ملازمه وجود ندارد که هرجا مغفرت بود ورود به بهشت هم هست، بله آنهایی که  تجارت رابحانه می کنند در این دنیا  چه دارند، ایمان به خداو رسول، جهاد فی سبیل الله به اموال و با نفس، این افراد هستند که وقتی از خدا طلب می کنند عذاب نشوند « هو یغفر لکم ذنوبکم و یدخلکم جنات ..» هردو آنها بدنبال تقاضای نجات از عذاب الیم می آید اما همیشه اینطور نیست که اگر انسان فقط ایمان آورد فقط اظهار ایمان کرد و در واقع ایمانش را به حضرت حق عرضه داشت، این آدم هم سزاوار بهشت باشد وهم از عذاب جهنم دور باشد، بحر حال هر کدام از مغفرت و ورود به بهشت سازکارها و لوازم خودش را نیاز دارد. اینجاست که گفته می شود برای ورود به بهشت هم ایمان و هم عمل صالح لازم است که در آیات 97 سوره نمل فرمودند، «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثىَ‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوةً طَیِّبَةً  وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُون» به این ترتیب اینگونه نیست که مغفرت همیشه ملازم با شد با ورود به بهشت، نه آن سازکارهای خودش را می خواهد که درآیات دهم تا سیزدهم از سوره صف ویژگی های آن ذکر شده است. چون صحبت از ایمان حقیقی است که ملازم با قلب و اخلاق و رفتار است باز هم ورود به بهشت را دارد ضمن اینکه حالا بعد از مغفرت چهار ویژگی برای مومنین ذکر می شود که در واقع با این صفت اول که پنج صفت باشد مجموعا استغفار در اول و آخر ذکر شده است. الصابرین و الصادقین و القانتین ... والمستغفرین بالاسحار.

در ادامه آیه 17 سوره آل عمران 4 ویژگی دیگر برای مومنان ذکر شده است. اولین ویژگی آنست که الذین یقولون ربنا اننا آمنا، این اظهار ایمان، بعد هم فاغفرلنا، طلب مغفرت.

خب ویژگی دوم صبر وصدق و استغفار بالاسحار که در واقع هم اول عملشان فاغفرلنا ذنوبنا و هم آخرین ویژگی آنه مستغفرین بالاسحار است. حال روی واژه دیگر هم اندکی تامل می کنیم. اولین واژه صبراست آدمهای کم حوصله و آدمهای کم طاقت و آدمهای بی تاب کسانی هستند زود از کوره به در می روند و نمی توانند بار به منزل برسانند.صبر هم سه شاخه دارد، الصبر علی الطاعة، الصبر عن المعصیة و الصبر عندالمصیبة، نقش حروف را در عبارات در نظر بگیرید خیلی ها در تفسیر برای افعال تفحص در معنا می کنند، اسماء را ریشه یابی می کنند اما معنایی را که حروف به همراه دارند را رها می کنند. این خیلی مهم است،   ، الصبر علی الطاعة، نسبت به عبادات صبور باشد، حال ماه رمضان سخت است، باید صبور باشد، استقامت در برابر عبادات بسیار سخت است، انسان همیشه نمازش را اول وقت بخواند، مرتب روزه اش را بگیرد، مرتب از محرمات پرهیز کند سخت است.

 الصبر عن المعصیه، انسان صبوری کند، به مال حرام رسید خودش را نگاه دارد، به نگاه حرام می رسد خودش را کنترل کند، به حرفهای حرام رسید خودش را کنترل کند، خیلی کنترل کردن دشوار است، بعضی وقتها می بینی خانواده ات نشسته اند دارند غیبت می کنند، چکار می توانی بکنی، باید یا بحث را عوض کنی یا تذکربدهی یا بلند شوی بروی، چاره ای نیست. بحر حال ما باید یاد بگیریم که به همه آدمها بگوییم که ما باشماییم تا دم در جهنم، ولی داخل جهنم هرکسی می خواهد برود، برود. ما نمی آییم، این را باید یاد گرفت،

و الصبر عندالمصیبة، زمانی که مصیبت می آید، خیلی سخت است، بچه ات را از دست می دهی، مالت را از دست میدهی، خیلی سخته ، شغلت و موقعیت اجتماعیت را از دست بدهی خیلی دشوار است، چکار می کنی، کاسه وکوزه را به هم زدن، داد و بیداد کردن، آبرو ریزی کردن، اینها نشان می دهد که انسان از آن ایمان لازم برخوردار نیست« الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون» اینکه گریبان چاک بزنی، دادو فریاد کنی، اینها نشان می دهد که ایمان قلبی انسان ضعیف است.

والصدق، والصادقین، انسانی که صادق باشد ، انسانی که راستگو باشد، صدق می تواند هم صدق گفتاری باشد، هم صدق در نیت باشدو هم صدق در عمل باشد، صدق فقط در گفتار نیست بلکه عمل نیز باید صادقانه باشد، «والعالم من یصدق قوله عمله» عالم کسی است که بین عمل وقولش تطابق وجود داشته باشد، انطباق وجود داشته باشد، باهم بسازد، حالا دیشب یک آقایی یک داستانی می گفت که برای من وقتی این آیه راخواندم فهمیدم که آن هم دروغ است، می گفت یک آقایی از علما می گفت که خربزه آوردند برایش، چند نفر دیگر هم پیش آن آقا بودند، آدمهای شاخصی هم بودند، می گفت آن آقایی که بزرگتر بود خربزه را برداشت خورد و همینطور که مزه مزه می کرد، صورتش را به حالت تلخی و بیزاری نشان می داد که این خربزه تلخ است و بقیه کنارش نشستند و تا آخر خربزه را خورد، بعد مرحوم آقا مرتضی حائری یک ذره از آن ته خربزه را خوردند و گفتند عجب خربزه شیرینیه، آنوقت آن آقا فرمودند من که حرفی نزدم، دروغ گفتن حرامه، من که حرفی نزدم.خب درسته شما حرفی نزدی،عملت عمل صادقانه نیست،وقتی اشمئزاز را نشان می دهی این اشمئزاز نشان تلخی وشیرین نبودن خربزه است.

والقانتین، قنوت به معنای تواضع و خضوع رفتاری است، قنوت یک عبادت نیست، قنوت آنحالت خضوعی است که در تمام رفتار و اعمال عبادی انسان دیده می شود، رام بودن انسان در برابر خدا، مثلا زمین هموار و رام رامی گویند عبد ذلول یا حیوانی که رام باشد می گویند عبد ذلیل، اگه معناش اینه ، متواضع بودن و آن رام بودن در برابر بندگی خدارا گویند.

والمنفقین، انسانهای با ایمان فقط به عبادات شخصی نمی پردازند. از مسئولیت اجتماعی هم خبر دارند وبه آن هم توجه دارند، اهل انفاقند، چه انفاق واجب وچه انفاق مستحب« والمستغفرین بالاسحار»اهل سحرند. حال شب خودش متفاوت با روز است، آن الطافی که خداوند برای اولیای الهی در شب نازل کرده است غیر از الطافی است که در روز نازل می کند. چون انسان در روز آن تطابق لسانی و قلبی را ندارد. نماز می خواند، حواسش جای دیگر است ، سرو صدا هست، خیلی چیزها قلب انسان را از قبله و توجه به خدا باز میدارد. در حالی که زبانت به ذکر خدا لهجاست،ولی قلب انسان متیم نیست، قلب انسان جای دیگریست، اما شب اینطور نیست. در شب کمتر این حالت پیش می آید، خصوصا وقتی شب از نیمه گذشت چرا. اکثر عموم مردم خوابند و تقریبا ثلث دوم شب که می گذرد، افراد تبهکار و آنهایی که دنبال خلافند، آنها هم به خواب مرگ فرو می روند، از آن ثلث آخر شب آخر شب که وقت سحر است، آنجا فقط اولیای الهی بیدارند و با حضرت حق به راز و نیاز مشغولند که در واقع در آنها مستغفرین بالاسحارند. سحر در واقع همان مقطعی است که تاریک وروشن  است، بهش می گویند فجر کاذب، در مقابل فجر صادق است که دیگر موقع نماز صبح است و اذان صبح .                         

فجر کاذب به آن می گویندچون شب و روز با هم مخلوط و یک حالت نیمه روشنی در شب است و سایه روشن باصطلاح به آن می گویند، مثل کلمه سحر، سحر را سحر می گویند چون حق وباطل آن قاطی است و آدم نمی تواند بگوید این حق است یا باطل، سحر نیز همینطور است و انسانهای با ایمان کسانی اند که مستغفرین بالاسحارند، حال در تفسیر شریف عیاشی روایتی نقل شده است از ائمه معصومین علیهم السلام که اگر کسی یکسال تمام سحرها را به عبادت بپردازد جزء مستغفرین بالاسحار می شود، و الا با  یک شب و دو شب و ده شب استغفار کردن انسان جزء مستغفرین محسوب نمی شودو استمرار باید داشته باشد، ویژگی هایش در روایات ذکر شده است. نکته ای که قابل تامل است آن است که همین ویژگی ها در سوره مبارکه احزاب آیه 35 ذکر شده است، که خداوند به انسانهای با ایمان تمام ویژگی ها را هم در زنان و هم در مردان مطرح می کند. همین ویژگی ها در قالب زنان مومن و مردان مومن ذکر شده است. خب اولش در آیه قبل بود که باصطلاح صفت اهل ایمان را ذکر کرده، ببینید ، مسلمین ومسلمات، خاشعین و خاشعات. مومنین و مومنات، قانتین و قانتات، صادقین و صادقات، صابرین و صابرات، خاشعین و خاشعات، متصدقین و متصدقات، صائمین و صائمات. تک تک اینها ذکر شده است حال می خواهیم بدانیم ترتیب در آن آیه غیر از ترتیبی است که در این آیه است، دوتا نکته قابل توجه است یکی اینکه در آیه مورد بحث اول ایمان وبعد صبر و بعد صدق بعد قنوت بعدانفاق بعد استغفار آمده است در این ایه ترتیب تقریبا به هم خورده است، اول قانتین ذکر شده است بعد صادقین، در حالی که در آیه مورد بحث ( آیه 17 سوره آل عمران) اول صابرین ذکر شده است، در آنجا در مرحله سوم صابرین ذکر شده است. حال در ذیل همین آیه 17 بعضی گفته اند اینجا با واو آمد اگر بدون واو می آمد معلوم می شد که تمام این صفات برای رفتن به بهشت و رضوان الهی لازم است ولی با واو آمده پس معلوم می شود که هر کدام از اینها ممکن است صفت راسخ یک مومن باشد، مثلا یک کسی فقط به قنوت راسخ است، یکی به انفاق راسخ است، یکی به صدق راسخ است یا اینکه نه، هر گروهی از اینها از یک دری وارد بهشت می شوند. یعنی لازم نیست که همه این صفات را افراد داشته باشند تا وارد بهشت شوند. نه، در حد نسبی این را دارند ولی ممکن است یکی بخاطر صبرش خدا بهش لطف بکند و بهشت را بر او ارزانی بدارد، یکی بخاطر صدقش. ما در بین بعضی روایات داشتیم که خداوند از انفاق و بذل وبخششی که یک فرد دارد خیلی خوشش می آید. حتی کفاری که مثلا دستگیر شدند پیامبر فرمودند اون طرف را بکشید ولی این رو نکشید، گفته برای چه مرا نمی کشید فرمود ما ماموریم از ناحیه خداوند که تورا نکشیم چرا که خدا ما گفته این آدم آدم با سخاوتی است و من از آدم باسخاوت خوشم می آید. خود سخاوت و انفاق یک ویژگی است که در خیلی ها اگه باشه  ممکن است که حالا صفات دیگرشان هم خیلی پررنگ نباشد اما خداوند بخاطر همان صفت آنها را مورد لطف و مغفرت قرار می دهد . البته بعضی در همین آیه 17 سوره آل عمران قایل به ترتیب شدند وقتی انسان در برابر طاعات صبور شد و بر معصیت صبر کرد و آنوقت به صدق عملی و گفتاری می رسد،چرا؟ چون در برابر دروغ صبر می کند اگردروغ بهش بگویند،تهمت به او بزنندصبر میکند.وقتی به مرحله صدق رسید که انسان راستگویی شد آنوقت قنوت و خضوع در تمام اعمال و جوارحش آشکارمیشود واگر به مرحله خضوع در برابر دستورات الهی رسید،به مرحله انفاق میرسدودیگر نمی گوید که برای چی باید زکات وخمس بدهم.شح نفس (بخل نفس)دیگر پیدا نمی کند.آنوقت دستش برای انفاق باز می شود.واگر انسانی اهل انفاق شد آنوقت خدا توفیق استغفار در سحر بهش عنایت خواهد فرمود.این یک نکته که در تفاوت این دو آیات لازم بود اینجا ذکر کنم.

یک خاطره درذیل آیه 35 سوره مبارکه احزاب بگویم که در این آیه شریفه هم نکات خیلی جالبی هست:یکی از دوستان روحانی می گفت که در سفری که به ژاپن رفته بودم با یک خانواده ای آشنا شدم که پدر آن خانواده مسلمان شده بودآقای تاراکورا مسلمان شده بود ویک روز مارا برای ناهار دعوت کردندایشان دو دختر جوان نیز در خانه داشتند سر میز غذا بچه هاش آمدند نشستند البته آن بچه هاش بی دین یا بت پرست بودندبالاخره هیچ مذهبی ندارند حتی بت پرستی.می گفت:آن دو تا دختر از من پرسیدند که نظر دین اسلام در مورد زنان چیست؟ چقدر اهمیت به شخصیت زن می دهد؟ گفتم: در اسلام زنان پا به پای مردان در تمام صفات انسانی و فضائل اخلاقی مشترکند و اعتبار و اهمیت و شخصیت اجتماعی دارند. این آیه 35 سوره مبارکه احزاب را خواندم: (إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَتِ وَ الْقَنِتِینَ وَ الْقَنِتَتِ وَ الصَّدِقِینَ وَ الصَّدِقَتِ وَ الصَّبرِِینَ وَ الصَّبرَِاتِ وَ الْخَشِعِینَ وَ الْخَشِعَتِ وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقَتِ وَ الصَّئمِینَ وَ الصَّئمَتِ وَ الحَْفِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَفِظَتِ وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَ الذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لهَُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِیمًا) که در همه اینها، زن و مرد باهم برابرند. می گوید : اینها گیج شده اند که این چه مذهبی ست که اینقدر برای انسان و شخصیت او چه زن و چه مرد اهمیت قائل است ؟ و بعد می گفت: که اینها مطالعات خود را در مورد اسلام شروع کردند و هر دوی اینها هم مسلمان شدند، توجه به این آیات از زوایای مختلف خیلی مورد توجه است.

والحمدلله رب العالمین

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.